اگر شما هم از آن دسته افرادی باشید که همیشه با کمبود وقت روبهرو هستند، حتما از شنیدن پیشنهاد مردان خاکستریپوش استقبال میکنید. آنها به سراغ مردم رفتند و ازشان خواستند که زمانشان را پسانداز کنند. به این ترتیب در بانک زمان، وقت بسیاری خواهند داشت. چه کسی است که به چنین پیشنهاد معرکهای نه بگوید؟ همه موافق بودند به جز یک نفر! مومو. ما هم اینجاییم که به طور مفصل درباره کتاب مومو برایتان حرف بزنیم.
مومو داستان شیرینی به قلم میشائیل انده، نویسنده آلمانی است که داستانهای فانتزی بسیاری برای کودکان و نوجوانان نوشته است. شاید نام میشائیل انده (میشل انده) را با کتابهای دیگری مانند جیم دگمه و «داستان بیپایان» بشناسید یا اقتباسهای سینمایی، انیمیشن و … را که از آثارش صورت گرفته است، به یاد بیاورید.
کتاب مومو در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. بااینحال گویی میشائیل انده قلم به دست گرفته تا زندگی امروز ما را پیشگویی کند. کمبود زمان، تلاش برای سرعت دادن به کارها و فراموش کردن لذتی که میتوان از انجام هر کار کوچکی برد، بیحوصلگی خفقانآور و گرهای که در نهایت مانند همیشه به دست کودکان باز میشود.
ماجرا از چه قرار است؟
مومو، کوچک است و تنها در باقیماندههای یک آمفی تئاتر متروکه زندگی میکند. شاید 8 ساله باشد، یا 12 ساله. نمیداند از کجا آمده. اما این را خوب میداند که چطور از زندگی لذت ببرد. به حرف دیگران گوش بدهد و با راهنماییهای خردمندانهاش، راه را روشن کند. همه مومو را دوست دارند، بچهها بیشتر. آدمها با او مهربانند و همه به او کمک میکنند و در عوض گوشی شنوا دارند که درددلهایشان را بشنود و مشاوری که رایگان، بی مزد و منت راهنماییشان کند. جمله «برو مومو را ببین» زمان سختیها و مشکلات، ورد زبان مردم است. زندگی مومو در کنار مردم خوب است. اما وقتی سروکله مردان خاکستریپوش و پیشنهادهای عجیبشان پیدا میشود، گرد بیحوصلگی همهجا میپاشد.
مردان خاکستریپوش از بانک زمان آمدهاند و پیشنهادی وسوسهکننده دارند. بیشتر کار کنید تا بتوانید زمانتان را صرفهجویی کنید و در آینده از آن استفاده کنید. برای آدمهایی که همیشه در حال دویدن هستند، این پیشنهاد حسابی جذاب است. اما آدمها باید از خودشان بپرسند چطور میتوان زمان را پسانداز کرد؟ بانک پسانداز وقت کجاست و با وقتهایی که در آن پسانداز شدهاند، چکار میکند؟ حالا در کدام آینده میتوانیم از زمانی که پسانداز کردهایم استفاده کنیم؟ آیا کار کردن، کتاب خواندن، بو کردن گلها، بازی کردن، نگاه کردن به آسمان برای دیدن خورشید و … تلف کردن وقت است؟
مردان خاکستریپوش بانک زمان کمکم به سراغ همه مردم میروند. آدمها جذب پیشنهاد حیرتانگیز پسانداز وقت میشوند و در نهایت همه تمام وقتشان را صرف کار کردن میکنند. فقط برای اینکه بتوانند زمانشان را پسانداز کنند و در آینده بتوانند لذت ببرند. تنها کسی که در برابر پیشنهاد مردان خاکستریپوش مقاومت میکند مومو است. تنها کسی که متوجه خطر میشود و میفهمد که چطور بیحوصلگی مانند یک گرد خاکستری روی تمام شهر را گرفته است. و خب، حتما همانطور که حدس میزنید، مومو تنها کسی است که میتواند مردم را از این وضعیت نجات دهد.
شخصیتهای کتاب مومو
شخصیتها در کتاب مومو بیش از آنکه فرد باشند، نمایندهای از یک تیپ یا حتی یک طرز تفکر در جامعه هستند. آدمهای بزرگسال داستان، همانهایی هستند که ذهنشان را درگیر رقابتهای غیرضروری جهان مصرفگرا میکنند. آدمهایی که همیشه در حال دویدن هستند. همیشه باید کار بسیار مهم و ارزشمندی برای انجام دادن داشته باشند -البته با معیار ارزشگذاری که نمیتوان چندان هم به آن اعتماد داشت- و انجام دادن کارهای روزمره و معمولی مانند خرید کردن، یا حتی غذاخوردن و خوابیدن را بیهوده و وقت تلفکن میدانند.
مردان خاکستریپوش را شاید بتوانیم همان فشاری بدانیم که از هر طرف به سوی ما روان است. فشاری که جامعه به ما (بزرگسالان) وارد میکند تا همیشه مشغول انجام کاری مفید باشیم. فشاری که محل کار بر ما وارد میکند تا همیشه بهترین کار را تحویل بدهیم و کار را بر تمام جنبههای دیگر زندگی اولویت ببخشیم و فشاری که تبلیغات به ما وارد میکند تا مدام در اضطراب باشیم. اضطراب از کافی و کامل نبودن، جا ماندن و خوب نبودن.
مومو نماینده دنیای بچههاست. دنیایی که مصداق واقعی و درستی برای عبارت «در لحظه زندگی کردن است». بچههایی که به روش خودشان در درست زندگی کردن باور دارند و بازی کردن، گوش دادن به موسیقی، نگاه کردن به آسمان و ذوق کردن برای دیدن ماه و ستارهها را عین زندگی کردن میدانند نه تلف کردن وقت!
فومو و مومو
اگر اهل شبکههای اجتماعی باشد عبارت فومو (Fear Of Missing Out) یا همان «ترس از جا ماندن» را شنیدهاید. حتما این جمله هم برایتان آشنا است: آدمها از اندوه و غصههایشان عکس نمیگیرند. اما در یک شبکه اجتماعی پرطرفدار مثل اینستاگرام، همه آدمها در حال طی کردن پلههای ترقی هستند. همه در کارشان ترفیع میگیرند، همه برای مسافرت برنامهریزی میکنند. تمام آخر هفتهها با برنامههای مهمانی پر شده و همه لباسهای گرانقیمت میپوشند. ظاهر زیبایی دارند و بیماری، چاقی، فقر و … وجود ندارد. زندگی شبکههای اجتماعی درست مانند پایان یک رمان کلاسیک است که همه تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی میکنند.
مشکل اینجاست که زندگی واقعی اینطور نیست! بر خلاف چیزی که شبکههای اجتماعی مدام به ما میگوید. با اینحال آیا تابهحال کودکی را دیدهاید که درگیری ذهنیاش این باشد که تصویری بی عیب و نقص از خودش به دیگران نشان بدهد؟ شاید میشائیل انده هم در تلاش بوده تا با نوشتن کتاب مومو همین ترس از جا ماندن را به یاد ما بیاورد. بزرگسالانی که در کتاب مومو حضور دارند، ناگهان درمییابند که تماشای بازی و خنده کودکان تلف کردن وقت است، وقت گذراندن با اعضای خانواده و دوستان اتلاف وقت است و …
در واقع مردان خاکستریپوش موفق شدند به مردم بقبولانند که برای لذت بردن باید صبر کرد و منتظر بود و منتظر ماند. برای لذت بردن باید چشمانتظار آیندهای باشیم که شاید هرگز از راه نرسد. و آدمهای دیگری را هم ببینیم که مانند خودمانند. و با اینحال به آنها نگاه کنیم و پیش خودمان فکر کنیم که حتما آنها زمان بیشتری را در بانک زمان پسانداز کردهاند و قرار است لذت بیشتری ببرند!
هرچند فومو مفهوم نسبتا جدیدی است و بعد از فراگیر شدن شبکهها اجتماعی و مشکلات بعدش رایج شد، اما ظاهرا این مشکل از خیلی قبلتر وجود داشته است. فقط با اسم متفاوتی شناخته میشده.
ترجمههای مومو به زبان فارسی
کتاب مومو را در ایران میتوانید با دو ترجمه بخوانید؛ یکی ترجمه محمد زرین بال که انتشارات ابتکار نو در سال 1386 منتشر کرده و دیگری ترجمه کتایون سلطانی که نشر افق در سال 1396 چاپ کرده است. از آنجایی که نسخه کتاب مومو از نشر ابتکار نو، به یک ویرایش درست و حسابی نیاز دارد، احتمالا خواندن نسخه نشر افق انتخاب عاقلانهتری است.
عنوان کتاب مومو در زبان اصلی و ترجمهها
عنوان کتاب مومو در زبان اصلی کمی طولانی است، فقط کمی! عنوانش این است:
Momo oder Die seltsame Geschichte von den Zeit-Dieben und von dem Kind, das den Menschen die gestohlene Zeit zurückbrachte
ترجمه آن به فارسی میشود: مومو، یا داستان عجیب دزدان وقت و کودکی که زمان دزدیده شده را به مردم بازگرداند. در ترجمه انگلیسی کتاب به اسم مومو (Momo) و مردان خاکستریپوش (The Grey Gentlemen) یا (The Men In Grey) ترجمه شده است.
کتاب مومو و جایزه ارزشمند ادبیات نسل جوان
میشائیل انده با نوشتن کتاب مومو موفق به دریافت جایزه ادبیات نسل جوان آلمان در سال 1974 شد. این جایزه را وزارت امور خانواده، شهروندان، زنان و جوانان در سال 1956 راهاندازی کرد و پس از آن به صورت سالانه به آثار برجسته ادبیات کودکان و نوجوانان، کاتبهای تصویری و حتی ناداستانها تعلق میگیرد. جایزه ادبیات نسل جوان آلمان (German Youth Literature Award) یکی از جوایز معتبری است که در سراسر جهان شناخته شده است.
یادداشتی از صدف کاظمی