کتاب بادبادکباز اولین تجربه خالد حسینی، نویسنده افغان مقیم آمریکاست. رمانی که برای نویسندهاش شهرتی باورنکردنی و زودهنگام به دنبال داشت. به همین دلیل است که «گیسل تو» میگوید: «خالد حسینی در اولین رمان خود «بادبادکباز» به دستاوردی نائل آمده که فقط تعداد اندکی از نویسندگان معاصر به آن دست پیدا کردهاند.»
ساختار کلی کتاب بادبادکباز
کتاب بادبادکباز به نوعی یک اتوبیوگرافی انسانی و جغرافیایی است؛ ما در این رمان از سن 12 سالگی با نویسنده همراه میشویم و با او از پیچ و خم سالها و روزها و حوادث تلخ و شیرین میگذریم تا به دوره معاصر میرسیم.
حسینی در این رمان سعی میکند تا با نگاهی موشکافانه و تحلیلگرانه و تا حد امکان خالی از غرضورزیهای شخصی و قضاوتهای مغرضانه، در قالب داستانی جذاب و پر حادثه، بررسی تحولات پیرامون کشور افغانستان به طبع آن آدمهای این جامعه در سه مرحله زمانی: 1. پیش از حمله شوروی به افغانستان؛ 2. افغانستان تحت اشغال شوروی، 3. افغانستان دوران طالبان، بپردازد.
نویسنده در این اثر، از زاویه اول شخص، راوی وقایع بوده تا بتواند در هر سه مرحله زمانی یاد شده کشور افغانستان حضوری روشنگرانه داشته باشد. نویسنده در این کتاب مخاطبش را همپای خود از کوچههای کودکیاش در افانستان آباد و پر رونق میگذراند و به عصر اشغال و بعد هم طالبانیسم میرساند و حتی وی را در سختیهای مهاجرت به کشورهای دیگر نیز سهیم میکند. او حتی خوانندهاش را به اندازه نیاز، با آداب، رسوم و سنن جامعه افغانستان میآمیزد تا وی در این سفر خود را بیگانه با شرایط و محیط احساس نکند.
آدمها در این رمان به بهترین شکل ممکن پرداخت شدهاند و هیچ زاویه مجهول و تاریکی که باعث تأثیر در فهم مخاطب گردد از آنان باقی نمانده است که این خود به باورپذیری بیشتر اثر کمک میکند.
شخصیت و حوادث در کتاب بادبادکباز
رمان «بادبادکباز» اثری تقریبا پرشخصیت است. امیر (به عنوان راوی داستان)، پدر امیر، حسن (دوست دوران کودکی امیر و پسر سرایدار خانه آنها)، علی (پدر حسن)، صنوبر (مادر حسن)، رحیم خان (دوست خانوادگی راوی)، خانم طاهری (مادرزن امیر)، تیمسار (پدرزن امیر)، ثریا (همسر امیر) -که تنها تعدادی از شخصیتهای این رمان محسوب میشوند- در نگاه اول میتوانند عامل هرجومرج در داستان و در نهایت سردرگمی مخاطب شوند. اما نویسنده آنچنان با مهارت و بهجا از شخصیتهای خود استفاده کرده و آنها را با استادی تمام به متن تزریق نموده که نهتنها به عاملی بازدارنده در داستان تبدیل نشدهاند، بلکه حذف هرکدام از این خیل شخصیت ضربهای آشکار به داستان میزند.
خالد حسینی در کنار پرداخت مناسب و بازیگیری به موقع از شخصیتهای داستانش، بسیار سعی کرده است تا از تبدیل شدن هر یک از آنها به Superstar جلوگیری کند و در این راه حتی گاهی خود امیر نیز (به عنوان راوی داستان و نماینده نویسنده) کاملا به حاشیه رفته و تنها همان نقش روایتگری را ایفا کند.
حسینی برای بهتر رسیدن به این هدف (جلوگیری از ساخته شدن تک ستاره) به نگاهی یکسان به تمام شخصیتهای داستان، آنان را به کاملترین شکل ممکن کالبدشکافی شخصیتی کرده و در مقابل دید مخاطب قرار میدهد؛ و شاید به همین دلیل است که تمام شخصیتهای کتاب بادبادکباز رازی پنهان و نقطهای تاریک و منفی در زندگی خود دارند. به عنوان مثال، احساس گناه امیر از رفتار گذشتهاش با حسن، حرامزاده بودن حسن، رابطه نامشروع پدر امیر با مادر حسن (و به تبع آن تولد حسن)، فرار ثریا در سن 18 سالگی با پسری از خانه مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتن سهراب (پسر حسن) و … نمونههایی از این نقاط تاریک است.
داستان حادثهمحور
در کنار شخصیتها، حوادث نیز در کتاب بادبادکباز نقشی تأثیرگذار و جریانساز ایفا میکند و به همین دلیل میتوان گفت که این رمان، رمانی حادثهمحور نیز هست که اگر نبود حوادث پیش روی شخصیتهای داستان هیچگاه کشمکشها، گرهافکنیها و اتفاقات موجود در اثر شکل نمیگرفت و آدمهای داستان، تا درجه افرادی عادی با زندگیای یکنواخت و معمولی نزول میکردند.
کما اینکه تا قبل از گذار از مرحله اول داستان و ورود به افغانستان تحت اشغال شوروی، حوادث داستان تنها حول معرفی شخصیتها، بازیگوشیهای کودکانه، اختلاف بین امیر و پدر و… میچرخد و این حادثه حمله شوروی به افغانستان و به دنبال آن دوران طالبانی است که مهاجرت، دربهدری، فقر، مرگ، بازگشت به گذشته، روبهرو شدن با خود گناهکار و در یک کلام، تمام حوادث اصلی داستان را به وجود آورده و میسازد.
در طول این رمان هرآنچه در یک زندگی عادی و روزمره برای هر انسانی رخ میدهد، اتفاق میافتد؛ با این تفاوت که این روند به دلیل حوادث پیش آمده در تاریخ معاصر کشور افغانستان چندپاره شده و در مکانهای جغرافیایی متعددی به وقوع میپیوندد. بدین معنی که اگر امیر، دوران کودکی خود را در افعانستان آباد و آزاد میگذراند دوران نوجوانی و جوانی او در کشوری ویران از هجوم بیگانه و در مسیر مهاجرت ناخواسته به پاکستان و آمریکا سپری میشود و مرگ پدر و ازدواج او نیز به همین خاطر دور از خانه و در غربت به وقوع میپیوندد. و حتی این فاصله او را مجبور میکند برای جبران گذشته خود سفری پر مخاطره و سخت را به سوی سرزمین مادریاش تجربه کند.
این خط سیر چند مکانی، تقریبا برای تمام شخصیتهای داستان کموبیش و به اشکال متفاوت به وقوع میپیوندد. این چند مکانی شدن داستان، خود کمک شایانی به تزریق تنوع و جلوگیری از کسالتبار شدن خط سیر داستان میکند، که وقتی ما به همراه امیر جوان و پدرش افغانستان آبادان دوران کودکی او را ترک میکنیم در هنگام بازگشت به همراه او به افغانستان تحت حاکمیت طالبان با چنان تصاویر متفاوت و گاهی هراسناکی روبهرو میشویم که اگر امیر در افغانستان میماند و مهاجرت نمیکرد هرگز امکان تجربه کردنش را (به واسطه عادی شدن) به دست نمیآوردیم.
به عنوان مثال، اگر صحنه سنگسار زن و مرد افغان در زمین فوتبال و یا فوتبال بازی کردن دو تیم با شلوار و یا درگیری سربازان طالبان با تماشاگری که بعد از به ثمر رسیدن گل، شادی میکند و صحنههایی از این دست چنان تأثیر شگرف و عظیمی در ما به عنوان مخاطب میگذارد، دلیلی ندارد جز دوری چند ساله ما به همراه امیر از افغانستان و به تبع آن باقی ماندن همان تصاویر زیبا و رمانتیک از این کشور در ذهن ما.
و کلام پایانی
کتاب بادبادکباز تمام مشخصههای لازم برای تبدیل شدن به اثری ماندگار و زیبا را در خود دارد و خالد حسینی به عنوان نویسنده این رمان نشان داده که توانایی بسیار زیادی را برای تبدیل شدن به چهرهای جهانی دارد.
یادداشتی از علیرضا آقایی راد