کورتاسار در کتاب لی لی فضایی را به وجود آورده که نمیتوان آن را با هیچ کتاب ادبی دیگری مقایسه کرد. پیش از ورود به بحث در مورد این اثر بزرگ ادبی، بهتر است به سراغ نقل قول دیگری برویم که میتواند در فهم بهتر این اثر به ما کمک کند. پتریشاو یکی از نظریهپردازان غربی این اثر را نوعی فراداستان میداند و آنگاه در تشریح این دیدگاه و ربط آن با این اثر کورتاسار چنین میگوید: رمانهای فراداستانی غالبا با چندین فرجام به پایان میرسند تا خواننده بتواند آن را که خود میپسندد انتخاب کند. گاه نیز ممکن است که نحوه پایان یافتن این رمانها حاکی از ناممکن بودن هرگونه فرجام باشد.
دو کتاب در یک کتاب
خواننده کتاب لی لی نوشته خولیو کورتاسار نه یک کتاب بلکه دو کتاب را باید بخواند. این رمان را یا میتوان به همان ترتیبی که چاپ شده است خواند و یا میتوان فصلهای مختلف آن را مطابق با ترتیب متفاوتی خواند که در بخش نتیجهگیری رمان به خواننده گفته میشود. یعنی همان بخشی که ظاهرا حکم فرجام ترتیب اول را دارد. کتاب اول تا فصل 56 ادامه دارد.
کتاب دوم از فصل 73 آغاز میگردد و تمام رمان به غیر از فصل 55 را شامل میشود. بدین ترتیب «فرجام» نهایی ظاهرا باید فصل 58 باشد، لیکن وقتی خواننده به آن فصل میرسد درمییابد که باید به فصل 131 بازگردد، و این دور بیپایان همچنان ادامه مییابد بیآنکه به سرانجام برسد. آخرین فصل چاپ شده در کتاب، فصل 155 است (که خواننده را به فصل 123 ارجاع میدهد) و لذا آخرین کلمات رمان هم از این قرارند: «منتظر باش تا سیگارم را تمام کنم.» البته ما هنوز منتظریم (مدرنیسم و پسامدرنیسم در ادبیات)
لی لی کتاب پیچیدهای است. نه از آنرو که فصول آن به عمد به هم ریخته شده یا ساختارهای پنهانی معمول در آن نادیده گرفته شده است. این کتاب از لایههای متعددی برخوردار است. نویسنده از درون روابط آدمها و واقعیت بیرونی به ناگاه به دامان شعر پناه میبرد و دنیایی از استعاره را بر سر مخاطب فرو میریزد.
داستان در داستانهایی که نام فصول متعدد این مجموعه را بر خود نهادهاند گاه خود از فضایی مستقل برخوردار بوده، گزینگویهای داستانمانند نشان میدهند. هرچه هست در این کولاژ زبانی کورتاسار به یک نکته جدی بیش از سایر نکات میاندیشیده است: «نوشتن از درون سرمایهداری با تفکر و زبانی که خود از درون سیستم سرمایهداری نشات میگیرد اتلاف وقت است.» (ص 507)
در این جمله پیش از آنکه به دنبال ردپای ایدئولوژی خاصی در اندیشه کورتاسار باشیم، میبایست به دنبال آن بهانهای بود که او را وادار به نوشتن کتابی کرد که شبیه هیچ کتاب دیگری نیست. «نویسنده مجبور میشود زبان را آتش بزند، به قالبهای انعقاد یافته پایان ببخشد و حتی فراتر از آن این احتمال را مورد تردید قرار دهد که زبان هنوز با آنچه واقعا وانمود میکند، نام دارد، میتواند مرتبط باشد.»
لی لی بدون قهرمان
کتاب لی لی (hopscotch) از یکسو به روابط میان آدمهایی میپردازد که در بافتههای ذهنی خویش درگیرند و در جستوجوی راهی برای برون رفت از وضعیت موجود. از یکسو با بحثهای خستهکننده خود را گرفتار میکنند و از سوی دیگر از قدرت مشاهده مشکلات شخصی هم عاجزند. از سیستم سیاسی مشخصی در داستان هیچ نشانی نیست. با اینکه ارجاعات به پاریس است، سیستم در کلیتش خلاصه میشود. کلیتی معنادار، همان کلیتی که در لابهلای صحبتهای پراکنده باشگاه و افرادی که در آن جمع میشوند و میان حرف و شراب میلولند به آن اشاره میشود.
هرچند در این رمان قهرمان خاصی وجود ندارد و اشارات نویسنده به شخصیتهای متعدد بیشتر به شکلگیری چند ضدقهرمان در ذهن مخاطب کمک میکند، با این حال «الیویرا» و «داماگا» دو تن ازشخصیتهای برجستهاش به شمار میآیند که تا فصل 58 میتوان بدون توجه به تقسیمبندیهای در نظر گرفته شده نویسنده، داستان آنها و دوستانشان را پی گرفت. اگر بر اساس شمارههایی که در پایان هر فصل آمده بخواهیم کتاب را بخوانیم، با نوعی بیاعتنایی نویسنده به مخاطب روبهرو میشویم.
ارجاع به فصلها
گاهی ارجاعات میان یک و دو فصل حرکت میکند و دوباره به ماجرای آغازین و فصول اولیه بازمیگردد. گاه نیز با نویسندهای روبهروییم که ارجاعات را چندین بار تغییرمیدهد. از فصلی به فصل دیگر و به ظاهر بدون هیچ ربط منطقی. با اینحال با کمی دقیق شدن میتوان نوعی خط مشترک در انتخاب این تکنیک پیدا کرد. آنجا که شخصیتهای رمان و دوستان باشگاه در مورد اندیشهها و آزار «مورلی» بحث میکنند به ناگاه در تغییر فصل با یکی از نامههای مورلی در فصل بعدی یا همان فصلی که در پایان آن در مورد مورلی صحبت شده برخورد میکنیم.
آنجا که نویسنده از مشاهده عکسهای شکنجه نیروهای سیاسی در چین صحبت میکند، بلافاصله در فصل بعد ما با فضایی ناآشنا مواجه میشویم که در آن نویسنده صحنه شکنجه دادن یک کرم ابریشم را توسط یک کودک به ما توضیح میدهد. این تمهیدها و تکرار آن از سوی نویسنده جریانگریز رمان «لی لی» بهنظر عمدی است برای تاثیرگذاری بیشتر روی ذهن مخاطب. بعضی فصول این رمان خود میتوانند بدون هیچ ارتباطی با ساختار رمانی به عنوان یک داستان کوتاه در نظر آیند، شاید از اینروست که برخی منتقدان غربی این اثر را به مثابه اثری معرفی میکنند که داستان در داستان بوده و به نوعی فراداستان به شمار میآید.
نویسنده در میان ارجاعات متعدد به فصول گاه ما را تنها میگذارد و ارجاع دوباره او به یک فصل تکراری این تنهایی را بیشتر و بیشتر میکند. ما ماندهایم و تصمیمگیری برای انتخاب فصلی که میخواهیم. گره کار کجا باز میشود.
«بازی لی لی با یک تکه سنگ آغاز میشود که با نوک پنچه پا، آن را حرکت میدهند. برای انجام گرفتن این بازی به چیزهای نیاز است، مثل: پیادهرو، یک تکه سنگ کوچک، پنجه پا. و خانههایی کامل با گچ رنگی روی زمین ترسیم شدهاند در قسمت فوقانی، آسمان قرار دارد و در قسمت پایین، کره زمین. رساندن سنگ به آسمان کار سختی است. همه در این کار دچار اشتباه محاسبه میشوند و سنگ روی خطوط میرود.»
کتاب لی لی – خولیو کورتاسار
کورتاسار در کتاب لی لی به دنبال فرجام کار و حوادث نیست، به عبارتی فرجامخواهی در پایان فصول و پایان رمان مورد اعتنا نیست. اصلا کل رمان در حالتی بیپایان از تناقضات و تنهاییها غوطهور است. نویسنده بیشتر به دنبال بصیرتی است که در یک رابطه علت و معلولی میان شخصیتها جاری میشود و تکرارکنان ادامه مییابد. راز این داستان را باید در بیپایانی آن جستوجو کرد.
یادداشتی از داوود پنهانی