به طور معمول سعی بر این است که کتابهای تازه منتشرشده معرفی و بررسی شوند، اما در این فرصت تصمیم گرفتم از کتابی بنویسم که فکر میکنم به قدر کافی مورد توجه قرار نگرفت. شاید اسم نویسندهاش باعث شده بود نسبت به آن گارد گرفته شود. در این یادداشت نگاهی میاندازیم به مجموعه داستان «جایی به نام تاماساکو» نوشته فلامک جنیدی، که او را بیشتر با بازیهایش در مجموعههای تلویزیونی کمدی میشناسیم.
جایی به نام تاماساکو
«جایی به نام تاماساکو» شامل هفت داستان کوتاه ناپیوسته با راویهای مختلف است که دو موضوع زنان و رابطه را مرکز توجه خودش قرار داده. اگر بخواهیم فضای کلی حاکم بر این مجموعه را توصیف کنیم، باید کلیدواژههایی نظیر تنهایی، درونگرایی، مکالمه درونی، خواب، رخوت و انزوا را به کار ببریم. رابطههای فروپاشیده یا در آستانه فروپاشی همان چیزی است که در این داستانها میبینیم. در این فرصت سعی میکنم به چند داستان از این مجموعه نگاهی کوتاه داشته باشم.
هشدار لو رفتن قصه؛ چنانچه این کتاب را نخواندهاید و نگران لو رفتن داستان هستید، این یادداشت را نخوانید.
داستان اول؛ گوشوارههایی با نگین فیروزه
در داستان اول «گوشوارههایی با نگین فیروزه» که از زبان سوم شخص روایت میشود ماجرای دختری است که رابطهاش با «رامین» به هم خورده و حالا قرار است بعد از گذشت مدتها از آن جدایی، به مهمانی دوستش برود. رویا هنوز ذهنش درگیر آن رابطه و البته جدایی است؛ او هیچکدام از این دو را هضم نکرده و هنوز هم با وجود گذشت چند ماه حال و هوای خوبی ندارد. او نه حوصله رفتن به مهمانی را دارد نه انگیزه و حالی برای انجام کار. «پروژهای را میبایست تحویل میداد. تا همینجا هم زیادی کش داده بود.»
او تقریبا هیچ کنشی ندارد و فعالیت مثبتی هم انجام نمیدهد. «تمام روز را خوابید. این روزها زیاد میخوابید.» حتی غذا خوردنش هم به شکلی است که گویی صرفا میخواهد گرسنگی نکشد و چیزی خورده باشد. رویا برای رفتن به مهمانی، گوشوارههایی را که رامین به او هدیه داده میبندد. گوشوارههایی که بعد از تمام شدن مهمانی و بازگشت به خانه، برای درآوردنشان به مشکل میخورد. یادگاریهایی که حالا برای گوشهایش سنگین هستند، چرا که خاطرهها و غم و اندوه را در خود دارند. همین است که کسی نمیتواند آنها را از گوشهایش بیرون بیاورد، نه آن پیرزن و نه همسایهاش.
نقد کتاب «خاطرات خانه ابری»؛ خردهروایت به جای راز
البته در انتهای داستان او کمکم با آن جدایی کنار میآید «دیگر روی گوشش سنگینی نمیکردند» و بعد هم با آن جمله پایانی، به طور غیرمستقیم با اشاره به لباسهای تازه شستهشدهای که حالا در نگاه او همهشان رنگ «آبی» دارند؛ راوی از «عشق»ای میگوید که هنوز در دل آن دختر هست. روایت کمی کسلکننده به نظر میرسد، که از بیحالی و رخوت شخصیت اول ناشی میشود.
داستان دوم؛ جای خوش قاب عکسها روی دیوار
در داستان دوم «جای خوش قاب عکسها روی دیوار» که باز هم راوی سوم شخص آن را روایت میکند و باز هم شخصیت اصلی آن زن است، شنونده قصهای با فضایی مشابه فضای داستان اول هستیم؛ رخوت زن و خاطرهها. اینبار هم از پریشانی شخصیت اول میگوید و خاطرههایی که روی دیوار جا خوش کردهاند؛ خاطرههایی که زن دوست داشت طور دیگری باشند. خاطرههایی که او خودش را در آنها دوست ندارد و دلش میخواسته تصویر دیگری از او در آن لحظهها ثبت شده باشد.
باز هم با شخصیتی بدون کنش طرف هستیم؛ زن حتی متوجه تاریکی خانهاش نمیشود و این موضوع را از چراغهای روشن خانه روبهرویی میفهمد؛ در واقع نگاهش بیشتر به زندگی دیگری است تا به زندگی خودش. پایان این داستان هم تا حدودی مشابه قصه قبلی است و زن سعی میکند با ماجرا کنار بیاید.
داستان سوم مجموعه «جایی به نام تاماساکو»
آن پریشانی که در این دو قصه دیدیم در قصه سوم جهش بلندی میکند و به درجهای بالاتر میرسد. در داستان «همهشان هستند، جومپا لاهیری، سام شپارد، رضا قاسمی و بقیه» زن دچار توهم و مالیخولیا است و زمانی که شخصی درِ خانهاش را میزند، میترسد و در را باز نمیکند. در این قصه هم با خواب و سیگار و تنهایی سر و کار داریم.
شخصیت اصلی که قرار است به مهمانی برود، این کار را به خاطر شخص ناشناسِ پشت در به تاخیر میاندازد. شخصی که به طور تلویحی برایمان مشخص میشود همسرش است و احتمالا برای رفتن به مهمانی دنبال او آمده. روایت کمی جزئیتر از دو داستان قبلی است و چون راوی اول شخص است با درونگوییهای او کمی بیشتر به احوال شخصیت نزدیک میشویم.
جمعبندی
از این مجموعه، داستان «مراقبت از خود در برابر چیزهای آسیبرسان» را بیشتراز سایر داستانها پسندیدم؛ به خاطر طنزی که در روایت است، پایان غافلگیرکننده و تپش نبض داستان در سراسر قصه. روند کند و کسلکننده نمیشود و آن تعلیق پنهان خواننده را همراه خود نگه میدارد.
خواندن «جایی به نام تاماساکو» را پیشنهاد میکنم. دلیل این پیشنهاد انسجام مجموعه است و دقت نویسنده در استفاده از عنصرها و نشانهها و همینطور ساختن فضای داستان مطابق با جریان قصه. البته که میتوان به کلیشهای شدن استفاده از برخی صحنهها یا اجزاء و همینطور موقعیت مکانی داستان (آپارتمان) بهعنوان کاستیهای این مجموعه اشاره کرد.
کتاب | جایی به نام تاماساکو |
نویسنده | فلامک جنیدی |
ناشر | چشمه |
فرید دانشفر