یکی از آن داستانهایی که در بسیاری از کارگاههای داستاننویسی الگو قرار میگیرد و مدام دربارهاش بحث و تبادل نظر میشود داستان «گربه زیر باران» اثر ارنست همینگوی است. شاید همین یک خط بتواند نشان دهد که چقدر این داستان بسیار کوتاه دقیق و با ظرافت نوشته شده است. داستانی که با وجود کوتاه و ساده بودنش، میتواند مفهوم و معنایی متفاوت برای خوانندهها داشته باشد. اگر هنوز این داستان را نخواندهاید، برای مطالعه نسخه اصلیاش میتوانید به اینجا (Cat in the rain) مراجعه کنید. مطلبی که در ادامه میخوانید، در شماره 21 نشریه گلستانه (مهر 1379) منتشر شده بود.
نگاهی به داستان ارنست همینگوی
هنگامی که داستان را میخوانید -یا شاید درستتر باشد که بگوییم وقتی داستان را قبل از بحث کردن یا نوشتن درباره آن «دوباره» می خوانید- متوجه میشوید که یک یادداشتبرداری موقت در حواشی و خط کشیدن زیر قسمتهایی که برایتان جالبتر است، کار مفیدی خواهد بود. در اینجا بخشی از داستان به همراه حاشیهنوشتههای یک دانشجو آورده میشود.
«شوهر که روی تخت دراز کشیده بود گفت بذار من میگیرمش.» – در واقع شوهر حرکتی نمیکند.
«شوهر در حالی که دراز کشیده بود و به دو بالش در قسمت انتهایی تخت تکیه داده بود، به خواندن ادامه داد.» – هنوز هم حرکتی نکرده!
«گفت خیس نشی.» – آیا شوهر دارد شوخی میکند؟ یا شاید اصلا حواسش نیست که چه دارد میگوید.
«صاحب هتل از جایش بلند شد و برایش تعظیم کرد.» – مقایسه با شوهر و بیحرکتیاش.
«زن از او خوشش میآمد.» – زن به هتلدار احترام میگذارد و از توجه نشان دادن هتلدار خرسند است.
البته همهچیز در داستان احتمالا دارای اهمیت است اما بعد از یک بار خواندن داستان، یک جایی از آن برای شما جالبتر است؛ برای مثال رابطه بین دو نفر، یا ارتباط پایان و آغاز داستان. بنابراین به هنگام دوبارهخوانی، قلم در دست، متوجه میشوید پی بردهاید که به هنگام خواندن اولیه آن متوجهشان نشده بودید یا برایتان اهمیتی نداشته است. اکنون که پایان داستان را میدانید، آغاز داستان را به گونه متفاوتی خواهید خواند.
و البته هنگامی که میخواهید درباره پرسشهای بهخصوصی فکر کنید این مسائل را به هنگام دوبارهخوانی در ذهن خود خواهید داشت. و متوجه میشوید که ایدههایی به فکرتان میرسد. برای مثال، در داستان گربه زیر باران فرض کنید داستان درباره یک سگ زیر باران بود. آیا چیزی از دست میرفت؟
در اینجا چند پرسش آورده میشود که شما میتوانید برای هر داستانی مطرح کنید. بعد از خواندن این پرسشها، شاید تمایل پیدا کنید که قلم در دست، داستان را دوباره بخوانید و سپس پاسخهایتان را روی برگهای یادداشت کنید. به هنگام نوشتن، بدون شک به سراغ داستان خواهید رفت و داستان را، یا دستکم بخشهایی از آن را، دوباره خواهی خواند.
- چه اتفاقی رخ میدهد؟ در دو یا سه جمله – مثلا 20 یا 25 کلمه – چکیده آنچه را در داستان رخ میدهد بنویسید.
- شخصیتهای اصلی چه جور آدمهایی هستند؟ در داستان گربه زیر باران شخصیتهای اصلی اینها هستند: جورج، همسر جورج و صاحب هتل. ویژگیهای هر کدام از اینها را بنویسید و در کنار هر ویژگی به اختصار مدرکی مؤید آن ویژگی ارائه کنید.
- از کجای داستان بیشتر خوشتان یا بدتان آمد؟ دستکم یک یا دو جمله را به پایان داستان اختصاص دهید. آیا پایان داستان به نظر شما راضیکننده است؟ چرا بله و چرا خیر.
- آیا در مورد عنوان داستان نظری دارید؟ اگر پاسختان مثبت است نظرتان را بگویید. اگر داستان عنوان نداشت شما چه عنوانی برای آن میگذاشتید؟
بعد از اینکه به این پرسشها پاسخ دادید، جوابها را با پاسخهای زیر که مربوط به یک دانشجو است، مقایسه کنید. واضح است که هیچ دو خوانندهای پاسخ دقیقا یکسان نخواهند داد اما تمام خوانندگان میتوانند پاسخهای خود را بررسی کنند و دستکم برای بخشی از آنها توضیحی بدهند. اگر پاسخهای شما تفاوت زیادی دارند، برای این تفاوتها چه توضیحی ارائه میکنید؟
1- خلاصه داستان گربه زیر باران
یک زن جوان، که همراه شوهرش در یک هتل ایتالیایی اقامت دارد، از اتاق گربهای را زیر باران میبیند. او میرود که گربه را بگیرد اما خبری از گربه نیست. بنابراین دست خالی بازمیگردد. لحظهای بعد خدمتکار در میزند و در دستش یک گربه پلنگی دارد.
2- شخصیتها
زن، خوشقلب (دلش برای گربه زیر باران میسوزد) از ادب و نزاکت صاحب هتل خوشش میآید («از نحوه کمک کردن او خوشش میآمد.» بخشی از داستان) و او را تحسین میکند. («از وقار او خوشش میآمد») و غمگین است (یک گربه میخواهد. میخواهد مدل موهایش را تغییر بدهد. میخواهد پشت یک میز با سرویس نقره خودش غذا بخورد.)
شوهر، جورج: مایل به بیرون رفتن نیست (میگوید که به باغ میرود تا گربه را بگیرد اما حرکتی نمیکند.) به نظر نمیرسد به همسرش خیلی علاقهمند باشد (خیلی کم با او حرف میزند. مشغول مطالعه است؛ به همسرش میگوید دهنت را ببند.) اما میگوید که همسرش برایش جذاب است («قیافهات همینطوری خیلی خوبه.»)
صاحب هتل: جدی، با وقار (از روش بسیار جدی او در گوش دادن به شکایتها خوشش میآمد. از وقار او خوشش میآمد.») مودب، کمککننده (خدمتکار را با چتر میفرستد. در پایان خدمتکار را به همراه گربه میفرستد.)
3- چیزهایی که خوشم آمد و بدم آمد
«بد آمدن» ترکیب خیلی تندی است. میتوانم بگویم من از بابت اینکه در پایان، اتفاقهای بیشتری رخ نداد ناامید شدم. واکنش شوهر در مقابل گربه چیست؟ یا اینکه واکنش نهای او در برابر همسرش چیست؟ منظورم این است که وقتی خدمتکار گربه را آورد، شوهر درباره همسرش چه نظری داشت؟ و یا واکنش زن چیست؛ راضی است یا اینکه متوجه میشود گربه نمیتواند او را خوشحال کند؟
حالا برویم سر وقت چیزهایی که خوشم آمده؛ از پایان داستان خوشم آمد. به نظرم نوعی پایان خوش است، چون زن، گربه را میخواهد و به آن میرسد. همچنین از صاحب هتل خیلی خوشم میآید. شاید تا حدودی به این دلیل از صاحب هتل خوشم میآید که زن از او خوشش میآید. و اگر زن از او خوشش بیاید پس او باید آدم خوبی باشد و در واقع آدم خوبی هم است؛ بسیار یاریگر است.
همچنین از شیوه همینگوی در نشان دادن شوهر خوشم میآید؛ از این شیوه که چطور نشان میدهد شوهر چه آدم عوضیای است -از تخت بلند نمیشود تا برود و گربه را بگیرد، به همسرش میگوید دهنش را ببندد و چیزی برای خواندن بردارد. یک چیز دیگر درباره این شوهر این است که آن یک باری که چیز خوبی راجع به همسرش میگوید، درباره موهای اوست، در حالی که زن به مدل موی خود علاقه ندارد. زن میگوید که مدل موی او «قیافهاش را پسرانه میکند» و اینکه از این قیافه پسرانه خسته شده است.
یک جای این ازدواج ایراد دارد. جورج توجه چندانی به همسرش ندارد اما از او میخواهد که قیافه پسرانه داشته باشد. شاید بتوان گفت که این آدم مردسالار میخواهد همسرش با صورت پستتری (نابالغی) نسبت به خودش به نظر برسد. در هر حال، شوهر علاقهای ندارد به اینکه اجازه دهد همسرش خود را به عنوان یک زن ارضاء کند.
اینها هم جزو احساسات من هستند: من از شیوه روایت همینگوی در نشان دادن رابطه بین زن و شهر خوشم میآید (هرچند که این رابطه، رابطه نسبتا بدی است.) از یک نظر هرچند رابطه این زوج پایان ناخوشی دارد، داستان تا آن جایی پیش میرود، دارای پایان خوش است، چون صاحب هتل برای خوشحال کردن مهمانش کاری را که از دستش برمیآید انجام میدهد.
4- عنوان داستان
به نظرم اگر من نویسنده این داستان بودم اسمش را «گربه زیر باران» نمیگذاشتم. اما در عین حال نیز نمیدانم اسمش را چه چیز ممکن بود بگذارم. شاید میگذاشتم «یک زوج آمریکایی در ایتالیا» یا شاید «صاحب هتل». به نظر من صاحب هتل شخصیت بسیار مهمی است هرچند فقط چند خطی به او اختصاص داده شده است. او خیلی تاثیرگذار است. اما هرچه بیشتر درباره عنوان همینگوی فکر میکنم، بیشتر در این فکر فرو میروم که شاید این عنوان به دختر نیز اشاره دارد. زن مانند آن «گربه بیچاره» زیر باران در وضع نسبتا بدی قرار دارد. «هیچ جالب نیست که گربه بیچاره بیرون زیر بارون باشه.»
البته زن توی اتاق است، اما شوهرش کلی فضای ناخوشایند برایش ایجاد میکند. به این ترتیب میتوان گفت که زن نیز انگار زیر باران است. او میگوید: «میخوام یه بچه گربه داشته باشم و وقتی نازش میکنم خُرخُر کنه.» این نشان میدهد که او میخواهد عاطفهاش را ابراز کند و نیز میخواهد کسی را داشته باشد تا در برابر ابراز عاطفهاش واکنش نشان دهد. زن مثل گربهای زیر باران است.
راستی همین الان متوجه شدم که زن ابتدا گربه را به جای «it» با ضمیر «her» مورد خطاب قرار میدهد («گربه سعی میکرد خودش (herself) را جمع و جور کند…) بعد با ضمیر «it» درباره گربه حرف میزند، اما ابتدا آن را گربه ماده میپندارد. چون او با گربه همذاتپنداری میکند.
پاسخهای این دانشجو احتمالا حاوی نکاتی است که شاید شما بخواهید راجع به آنها بحث کنید. یا شاید احساس میکنید این دانشجو نکاتی را که به نظر شما مهم است ذکر نکرده است. شما هم میتوانید برای خودتان نکاتی را یادداشت و پرسشهایی مطرح کنید.
موضوعهایی برای مباحثه
1- آیا میتوانیم مطمئن باشیم که گربه پایان داستان همان گربهای است که زن در زیر باران دید؟ (هنگامی که در ابتدا چیزی درباره گربه زیر باران میخوانیم چیزی راجع به رنگ آن به ما گفته نمیشود. و در پایان داستان به ما گفته نمیشود که آیا آن گربه پلنگی خیس است یا نه.) آیا اینکه در داستان دو گربه متفاوت وجود داشته باشد اهمیتی دارد؟
2- دانشجویی استدلال میکرد که گربه نماد بچهای است که زن میخواهد داشته باشد. آیا به نظر شما این نظر جای بحث دارد؟ چگونه این نظر را ثابت میکنید و چگونه آن را رد میکنید؟
3- متن زیر را بخوانید:
«وقتی دختر آمریکایی از کنار دفتر هتل عبور میکرد، صاحب هتل از پشت میزش تعظیم کرد. چیزی موجب میشد دختر در وجود خود احساس حقارت و فشار کند. صاحب هتل باعث میشد احساس کند بسیار حقیر است و در عین حال بسیار مهم. لحظهای احساس کرد که دارای اهمیت فوقالعادهای است.»
آیا به نظر شما در اینجا هیچ اشاره جنسیای وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا این متن درباره رابطه زن و شوهرش چیزی به ما میگوید؟ نظر خود را ثابت کنید.
4- به گمان شما دیدگاه همینگوی در مورد هر یک از سه شخصیت اصلی چیست؟ گمان خود را چگونه ثابت میکنید؟
5- همینگوی داستان را در ایتالیا نوشت، هنگامی که همسرش «هدلی» حامله بود. در نامهای به اسکات فیتز جرالد نوشت: «گربه زیر باران درباره هدلی نبود… هنگامی که آن داستان را نوشتم ما در Rapallo بودیم و هدلی هم چهار ماهه حامله بود. صاحب هتل توی داستان همان صاحب هتل توی Cortina D’Ampezzo بود… هدلی هیجوقت نشد در زندگیاش صحبت بچه را به میان بکشد -چون دکترش خیلی چیزها به او گفته بود و من. اصلا صحبت در این مورد بیفایده است.»
بنا به گفته بعضی از زندگینامهنویسان داستان گربه زیر باران نشان میدهد همینگوی میدانست که ازدواجش در آستانه بحران قرار دارد (همینگوی و هدلی از هم طلاق گرفتند.) آیا دانستن اینکه ازدواج همینگوی پایان ناخوشایندی داشت به شما در فهمیدن داستان کمک میکند؟ آیا داستان را جالبتر میکند؟ و آیا به نظر شما این داستان به یک زندگینامهنویس اطلاعاتی در مورد زندگی همینگوی میدهد؟
و یک پرسش دیگر:
6- بعضی وقتها گفته میشود که یک داستان کوتاه خوب دو کار را به طور همزمان انجام میدهد: تصویر قابل باوری از لایه سطحی زندگی ارائه میکند، و نیز یک پیچیدگی اخلاقی یا روانشناختی را که حس میکنیم جزوی از اساس زندگی انسان است توضیح میدهد. البته این ادعای دوگانه میتواند درست نباشد، اما فعلا آن را بپذیرید. آیا به نظر شما داستان همینگوی یک یا هر دوی این مشخصات را دارد؟ نظر خود را ثابت کنید.