کتاب «اولریکا و هشت داستان دیگر» نوشته نویسنده نامدار آرژانتینی، خورخه لوئیس بورخس است و 9 داستان کوتاه دارد که از دو کتاب این نویسنده به نامهای «کتاب شن» و «گزارش برودی» آمدهاند. قصهها برای اولین بار است که به فارسی برگردانده شدهاند. (غیر از یک داستان، که پیشتر زندهیاد احمد میرعلایی ترجمه کرده بود.) در این یادداشت سعی دارم نگاهی کلی به این مجموعه بیندازم، و البته مطابق معمول سعی میکنم چیزی ننویسم که داستان را لو بدهم. در یادداشت پیش رو، در نقد کتاب اولریکا بیشتر از مشخصهها و ویژگیهای کار مینویسم.
راوی درون واقعه
داستان اول با عنوان «اولریکا» که نام مجموعه هم از این داستان برگرفته شده، با جملهای از افسانه حماسی «ولسونگا ساگا» آغاز میشود. قصه توسط راوی درون واقعه روایت میشود. با توجه به جملههای ابتدایی، مشخص میشود راوی خواننده را مانند یک دوست که کنارش نشسته، مخاطب قرار میدهد و روایت را به گونهای آغاز میکند که گویی هیچ مقدمهای برای ما تدارک ندیده و از قبل به نوشتن این داستان فکر نکرده؛ طوری که حتی خودش هم شک دارد آنچه میگوید بهواقع اتفاق افتاده یا حاصل خیالپردازی خودش است.
با توجه به اینکه ویژگی مورد اشاره در جملههای آغازین داستان است و تاثیری در لو رفتن یا نرفتن داستان نمیگذارد، ترجیح میدهم برای ملموس شدن آنچه در نقد کتاب اولریکا میگویم، بخوانیدشان. ضمن اینکه با این ویژگی باز هم سروکار خواهیم داشت. داستان «اولریکا» اینطور شروع میشود (صرفنظر از جملهای که از افسانه ولسونگا آمده):
«روایتی که بازمیگویم به واقعیت وفادار خواهد بود، یا حداقل به آنچه شخصا از واقعیت به خاطر دارم، که راستش هر دو یکی است…»
کتاب «اولریکا و هشت داستان دیگر» نوشته خورخه لوئیس بورخس
اما فارغ از آنچه درباره این مقدمه گفتیم، این جمله بسیار حائز اهمیت است؛ هم به خاطر تکرار چنین ویژگیای در چند داستان دیگر، و از آن مهمتر به دلیل تاکید راوی (و آن چیزی که در قصههای بعدی هم با آن روبهرو میشویم)، قرار گرفتن «واقعیت» و «خیال» در برابر هم است.
پنج روایت از افسردگی؛ نقد رمان «خیال کن رفتهام»
واقعیت و خیال
در این قصه شرح دیداری کوتاه و آشنایی راوی با اولریکا را میخوانیم. آنچه باید در نقد کتاب اولریکا به آن اشاره کرد استفاده از تصویرسازی به جای جملههای مستقیم و گفتوگوها برای تعریف شخصیتها و همچنین محیط داستان است؛ همان چیزی که در داستانهای داخلی کمتر شاهدش هستیم. برای مثال راوی به جای آنکه ویژگی شخصیت قصه را بگوید، به محل دیدار او اشاره میکند و در کنار ساختن محیط و مکان وقوع داستان، شخصیتش را نیز تعریف میکند. اما برگردیم سراغ دو موضوع واقعیت و خیال؛ راوی در چند داستان سعی دارد خودش را نه قصهگو، که به نوعی تاریخنویس معرفی کند.
آن جملهای که از داستان اول در اینجا آوردم تاییدکننده همین موضوع است. یا در داستان دوم، «فرقه سی» ماجرا را از زبان «نگارنده ناشناس» بیان میکند و پیش از آن هم میگوید که «دستنوشته اصلی در کتابخانه دانشگاه لایدن موجود است». در نتیجه باز هم شاهد چیزی هستیم که در داستان اول هم دیده بودیم؛ تاکید بر واقعی بودن اتفاقها. و راوی در این میان صرفا واسطه و بازگوکننده اتفاقها است. حال آنکه وقتی ما با داستانی روبهرو میشویم، میدانیم که این حاصل خیالپردازی است و در حال خواندن یک قصه هستیم.
این قرارگیری واقعیت و خیال در کنار هم، در خود داستان هم اتفاق میافتد. در داستان سوم، «شب عطیهها» (که باز هم راوی درون داستانی دارد و در واقع داستان را از زبان او میشنویم) پیرمردی خاطرهای را روایت میکند که به گفته خودش، دیگر نمیداند آنچه به یاد دارد واقعا رخ داده یا تنها خاطره کلماتی است که برای روایت کردنش بر زبان آورده. و حین روایتی دیگر در این داستان، مرز خیال و واقعیت کمرنگ میشود. (برای لو نرفتن قصه، به خود اتفاق اشاره نمیکنم.)
زخمهایی خونآلود، بدون درد؛ نقد رمان «بیست زخم کاری»
کتاب «اولریکا»؛ پیچیده و سخت
وقتی مطلب یکی از سایتها را درباره این کتاب خواندم که گفته بود «این مجموعه بسیار ساده و روان نوشته شده و بهسادگی برای خواننده قابل فهم است» تعجب کردم. این حرف هم از آن جملههای کلیشهای است که درباره هر کتابی مینویسند. در حالی که به دلایلی که اشاره میکنم، برقراری ارتباط با قصههای این مجموعه چندان ساده نیست.
در مجموعه داستان «اولریکا» با ارجاعهای بسیاری به کتابها و اتفاقها مواجه هستیم و طبیعتا این اشارهها بیسبب در داستان قرار نگرفته. ضمن اینکه این داستانها روایت در روایتاند. از سوی دیگر، قصهها بسیار کوتاهاند و موجز. زبان نگارش هم مشابه آن چیزی است که از نویسندههای شناختهشده آمریکای لاتینی مانند مارکز خواندهایم. تمام این ویژگیها باعث شده تا درک درست و دقیق داستان برای خوانندهها ساده نباشد. بااینحال، باید گفت که داستانها شروعهای جذابی دارند و مخاطب را برای شنیدن قصه کنجکاو میکنند.
کتاب | اولریکا و هشت داستان دیگر |
نویسنده | خورخه لوئیس بورخس |
مترجم | کاوه میرعباسی |
ناشر | ماهی |
فرید دانشفر