رمانهای کوتاه نظرم را جلب میکنند، به ویژه آنهایی که در قطع جیبی منتشر میشوند؛ این کتابها، در روزگاری که زمان زیادی را در بیآرتی و مترو سر میکنیم، فرصت بهتری به ما برای مطالعه میدهند. کتاب «گیلاسهای زرد» نوشته امیررضا مافی همین ویژگی را دارد و حدود 140صفحه است.
ماجرای داستان
در این کتاب قرار است ماجرای یک قتل و پرده برداشتن از راز این قتل را بخوانید. یا آنطور که خود کتاب میگوید، ماجرای همان چماقی است که یک نفر سرش پر از میخ کرد و به کله دختر جوانی کوبید و خون فواره زد. نویسنده کتاب در یک مقدمه کوتاه و احتمالا در توضیح زیرعنوان این رمان («کمدی یک واقعیت چاق»)، برای ما میگوید که قصدش چیست و ما در این رمان بناست چه قصه و روایتی را بخوانیم.
«حالا وقتی وضعیت گلدرشت را بخواهی هجو کنی، باید برای امر گلدرشت، گل درشت باشی. در واقع هجو وضعیت هجو، کار هرکسی نیست.» (ص 1)
کتاب «گیلاسهای زرد»، صفحه 1
در نتیجه نویسنده میخواهد همان کاری را که کار هرکسی نیست انجام بدهد و یک کمدی از وضعیتی که به نظرش گلدرشت میآید پیش روی ما بگذارد. نمونهاش مسئله تکنولوژی است که به وضوح در این قصه مشاهده میکنیم؛ اشاره به شبکههای اجتماعی (به طور مشخص اینستاگرام) و تاثیرش در جامعه که به طنز بیان میشود، از همان نگاه نویسنده میآید.
نقد جامعه در کتاب «گیلاسهای زرد»
امیررضا مافی به جای شخصیتپردازی و ارائه یک فضای داستانی، به نقد و ترسیم جامعه از دید خودش میپردازد. اینکه رسانهها چه برخوردی با یک خبر دارند، مردم چطور به یک اتفاق واکنش نشان میدهند و چیزهایی از این دست. در این میان شباهتهایی هم با دنیای واقعی میشود پیدا کرد؛ مثالش همان نقل گزارشی است که بیان میشود در «سایت شتابناک» (ص 41) منتشر شده است. همانطور که اشاره شد، نگاه نقادانه نویسنده در این اثر، بر وجه داستانی و روایت قصه برتری دارد.
کتاب | گیلاسهای زرد |
نویسنده | امیررضا مافی |
ناشر | روزنه |