معرفی کتاب «خواهر من قاتل زنجیره‌ای»

ماجرای کتاب «خواهر من قاتل زنجیره‌ای»

ماجرای رمان از نقطه‌ای آغاز می‌شود که ایولا با خواهر بزرگترش کورده تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد به آدرسی که می‌گوید برود و او را که در شرایط ناجوری است کمک کند. او هم می‌رود و کمک می‌کند. ماجرا قتلی است که خواهر کوچک‌تر مرتکب شده و جنازه‌ای این وسط افتاده که باید سر به نیست شود. کورده انگار متخصص جمع آوری خون و جنازه است. در همین نقطه مشخص می‌شود که این اولین قتل آیولا نبوده و شاید آخری هم نباشد.

اما وجه تمایز داستان واقع‌گرای رمان «خواهر من قاتل زنجیره‌ای» درست در همین نقطه مشخص می‌شود؛ این دو خواهر انسان‌های به غایت عادی و معمول در روزمره همه جوامع هستند. در یک داستان واقع‌گرا که در دوران معاصر روایت می‌شود، این قتل و دیگر ماجراهای قصه چنان با خونسردی انجام می‌شود که در جاهایی از داستان، به خودم آمدم و گفتم: «مرگ، قتل و زندگی در این داستان از زندگی روزمره‌ یک آدم معمولی هم عادی‌تر به نظر میاد».

یکی از جذابیت‌های کتاب «خواهر من قاتل زنجیره‌ای»، شروع فوق‌العاده‌اش است. در همان جمله اول با لحنی شوخ، یک موضوع جدی را به میان می‌اندازد و با نگاهی خونسرد مخاطب را به حال خودش می‌گذارد! حیف است این بخش را از دست بدهیم؛ پس بند ابتدایی این رمان را با شما به اشتراک می‌گذارم.

«شرط می‌بندم نمی‌دانید سفیدکننده بوی خون را از بین می‌برد. بیشتر آدم‌ها از سفیدکننده صرفا به‌عنوان محلول پاکیزگی استفاده می‌کنند، اصلا به خودشان زحمت نمی‌دهند لیست مواد تشکیل‌دهنده را که پشت آن چاپ شده است، بخوانند و هرگز به سطحی که با سفیدکننده تمیز شده با دقت نگاه نمی‌کنند تا بفهمند چه تاثیری روی آن گذاشته است»