تلفیق یا استفاده از قصههای فولکلور و عامیانه و بهرهگیری از افسانهها کاری است که نویسندگان معاصر در اقصی نقاط جهان همیشه به آن دست یازیدهاند. بااینحال حاصل این کار کمتر باعث شده اثری به جذابیت و روانی همان قصهها و افسانهها باشد. تلفیق این نوع قصهها با یک داستان امروزی و مدرن کاری است که هر کسی از پس آن برنمیآید اما گنجاندن آن در خلال یک روایت ساده کاری است که معمولا با موفقیت همراه است. «جایی که کوه بوسه میزند بر کوه» نمونه خوبی از این تلفیق است.
گریس لین، نویسنده این کتاب که اصلیتی آمریکایی-چینی دارد و بزرگشده آمریکاست با آشنایی با داستانها و افسانههای چینی شیفته آنها میشود و تصمیم میگیرد از این منلع عظیم در خلق داستانش کمک بگیرد. به همین دلیل به روایت داستان دختری مینشیند که با کمک همین افسانهها داستانی جذاب برای مخاطب خلق میکند.
داستان جایی که کوه بوسه میزند بر ماه
کتاب درباره مین لی، دختر نوجوانی است که در یک روستای دورافتاده و بسیار فقیر زندگی میکند. خانواده آنها هیچ چیزی ندارند. تنها زمینی کوچک که در آن برنج میکارند و آن برنج به زحمت خرج زندگی و شکمشان را میدهد. مین لی تمام دلخوشیاش داستانهایی است که پدرش برای او میگوید، آن هم هنگام خوردن شام فقیرانهشان دور میز. او با این قصهها زندگی میکند و همه امیدش این است که یک روز بالاخره با کمک یکی از این قصهها چهره بدرنگ زندگی را جلای تازهای ببخشد.
قصهها شباهت بسیاری به قصههای عامیانه سرزمین ما دارد. خشکسالی و فقر و آرزوی روزبهی درونمایه مشترکی است که در قصههای این کتاب و قصههای عامیانه به کرات به چشم میخورد به همین دلیل مخاطب نوجوان این کتاب در صورت آگاهی از این داستانهای عامیانه خیلی خوب میتواند با این کتاب ارتباط برقرار کند.
کتاب «جایی که کوه بوسه میزند بر ماه» نمونه خوبی برای نویسندگان حوزه ادبیات کودک و نوجوان میتواند باشد که ببینند چطور میشود از این افسانههای فولکلور برای خلق داستانی جذاب بهره جست چرا که این داستانها به تمامی از عنصر خلاقیت و تخیل بهره میبرند و این دو عنصر اصلیترین عناصریاند که در روایت یک داستان به کار گرفته شوند. قصههایی که امید را وعده میدهند و در بافتشان اصل تعریف کردن قصه مهمترین قسمت ماجراست.
قصههای فرعی
در خلال روایت قصه مین لی مدام قصههای فرعی تعریف میشوند که به بطن داستان تنیدهاند؛ افسانههایی که حول و حوش همان موضوعهایی شکل گرفتهاند که مین لی با آن درگیر است. کتاب در ضمن از نقاشیهای چینی هم بهره گرفته است و همین نکته باعث میشود فضای کتاب خیلی بهتر و بیشتر درک شود. این داستانهای فرعی نهتنها به روایت اصلی کتاب ضربه نمیزند بلکه باعث میشود کتاب خواندنیتر هم بشود؛ چون مانند مفری برای ذهن مخاطب هستند که در عین منحرف شدن ظاهری از مسیر اصلی داستان به کنه و پیام پنهانی آن نزدیک شود.
مهمترین نکته کتاب این است که نویسنده هیچ ادعایی در نوشتن این داستان ندارد. برای او همانقدر که روایت این افسانههای عامیانه مهم است، شکل دادن داستان قوی و اصلی کتاب هم مهم است. به همین دلیل این دو نحله داستانی شانه به شانه هم در کتاب پیش میروند و هیچکدام آسیبی به دیگری نمیزنند. درواقع نویسنده حواسش هست که قصه خودش را فدای داستانهای عامیانه نکند یا برعکس. به همین دلیل میتوان گفت داستانهای عامیانه بسیار خوب در بطن داستان نشسته است و به طور ناخودآگاه همانطور که مخاطب نوجوان کتاب با مسیر اصلی قصه همگام میشود با بخش بزرگی از گنجینه ادبیات فولکلور سرزمین چین آشنایی پیدا میکند.
در رثای امید
سلاح مین لی تنها و تنها امید است و با همین امیدواری باعث خوشبختی خود و مردم روستایش میشود. بااینحال نویسنده آنقدر دانا هست که در خلال روایت این داستان هیچ پیام گلدرشتی به مخاطب ندهد و مثلا در رثای امید جملات قصار نیافریند. همهچیز در لایه پنهانی داستان وجود دارد درست مثل خود افسانهها که بیآنکه شعاری بدهند ما را به همه چیزهای خوب دنیا امیدوار میکنند.
شخصیتهایی که در سفر مین لی سر راه او قرار میگیرند اکثرا نمادین هستند؛ از ماهی سخنگو گرفته تا پادشاه قدرتمند و اژدهایی که نمیتواند پرواز کند. وجه نمادین قصه اما وجهی مبهم و پر راز و رمز نیست. در واقع در سطح دانش و درک و فهم مخاطب نوجوان خود شکل گرفته و در فهم داستان مشکلی به وجود نمیآورد. در نتیجه مخاطب با داستانی جذاب روبهرو است که باور آن برایش نباید کار چندان سختی باشد.
کتاب | جایی که کوه بوسه میزند بر ماه |
نویسنده | گریس لین |
مترجم | پروین علیپور |
ناشر | افق |