پیش از اینکه سراغ نقد کتاب «حرف بزن» بروم، میخواهم این را بگویم که اگر پی آگاهی بیشتری درباره این کتاب هستید و یا احتمالا بعد از این مطلب اسمش را در گوگل جستوجو میکنید، حواستان باشد که داستان برایتان لو نرود (اسپویل نشود.) چون وقتی خودم به دنیال یادداشتی از این رمان بودم، متوجه شدم که چند سایت معروف فروش کتاب، در معرفی کتاب راز اصلی قصه را لو دادهاند. اما برسیم به رمان خانم لاری هالس اندرسون.
ماجرای کتاب «حرف بزن»
داستان کتاب «حرف بزن» درباره دختر نوجوانی به نام ملیندا سوردینو است که به خاطر بر هم زدن مهمانی بزرگ رفقایش، مورد غضب آنها قرار گرفته و دیگر کسی تحویلش نمیگیرد. از طرفی خودش هم بعد از آن ماجرا بسیار کمحرف شده است و درباره این موضوع با کسی صحبت نمیکند. همچنین دچار افت تحصیلی میشود و در ارتباط برقرار کردن با دیگران و حتی پدر و مادرش هم به مشکل میخورد. راوی داستان، خود ملیندا است، و از آنجایی که درباره دلیل آن کارش (زنگ زدن به پلیس و بر هم زدن مهمانی) به کسی چیزی نمیگوید، ما هم متوجه نمیشویم قضیه از چه قرار بوده است؛ این حرف نزدن تا بخشهای پایانی کتاب ادامه دارد.
ابهام و معنا در روایت
ما صرفا میتوانیم براساس رفتارهای شخصیت اصلی، همین سکوت کردنش و برخوردی که با بعضی از همکلاسیهایش دارد، حدسی نزدیک به آنچه روی داده بزنیم. یکی از چالشهای من با این کتاب، همین موضوع است؛ حرف نزدن. این حرف نزدن از طرفی درست و منطقی است، به خاطر آنچه بر ملیندا گذشته و داستان هم بر آن بنا شده. اما سوی دیگر این مسئله، سر درنیاوردن مخاطب از آن اتفاق است که ماجرا را برایش کمی مبهم میکند. ملیندا نه تنها با آدمهای اطرافش، که حتی با ما و در یادداشتهای خودش از آن ماجرا صحبت نمیکند؛ طبیعتا این سکوت حتی در شخصیترین فضاها، نشان از سنگینی اتفاق و عمیق بودن زخم آن است.
اما در کنار آن مفهومی که اشاره کردیم، وجه دیگری هم این سکوت دارد و آن هم کسل کردن و خسته شدن مخاطب است. یکی از خوانندههای این کتاب با اشاره به گروه سنی مخاطب کتاب «حرف نزن» که نوجوانها هستند، در جایی نوشته بود من جوانی بیست و چند ساله هستم و میتوانم حدس درستی درباره آن اتفاق بزنم اما آیا یک نوجوان 14 ساله میتواند بفهمد قضیه چه بوده است؟
ملیندا و شخصیتهای دیگر
داستان پس از وقوع آن حادثه شروع میشود، در نتیجه ما با ملیندایی روبرو میشویم که تحت تاثیر آن اتفاق است؛ شخصیتی درونگرا، ترسیده، کمحرف، کمتوان در ارتباطهای اجتماعی و افسرده. تقریبا هیچ دوستی ندارد و فقط با دختری به نام «هدر» رابطه دوستانه برقرار میکند، که البته آن هم به این دلیل است که هیچکس با هدر دوست نمیشود!
ما با ملیندا آشنا میشویم، اما به قدر کافی دیگر آدمها را نمیشناسیم؛ راوی چیز زیادی درباره شخصیتهای فرعی نمیگوید؛ از جمله پدر و مادر ملیندا و یکی دو نفر از همکلاسیها که به او نزدیک هستند و یا آنهایی که پیشتر دوست صمیمیاش بودند. تنها کسی که خلقیاتش را میشناسیم و کمی وارد خلوتش میشویم معلم هنرش است؛ تنها کسی که ملیندا با او احساس راحتی میکند و کمی حرف میزند. ارتباط این دو از سوژه نقاشی کلاس هنر شروع میشود.
نمادگرایی در داستان
ملیندا قرار است یک درخت بکشد، اما هر بار که سعی میکند موفق نمیشود.
«میمیرم برای اینکه یک موضوع دیگر را امتحان کنم، یک چیز راحت مثل طراحی یک شهر کامل یا کپی کردن از روی مونالیزا.»
او به وضوح میگوید نقاشی کردن اثری سخت مانند مونالیزا با تمام آن جزئیات برایش سادهتر از طراحی کردن «درخت» است. درخت نماد زندگی است، و ملیندا زندگیاش مختل شده. چند صفحه پیش از این، معلم کلاس درباره سمبولیسم در ادبیات صحبت میکند و حالا ملیندا نماد درخت را پیش روی ما میگذارد. راوی به طور غیر مستقیم از مخاطب میخواهد که نگاهی دقیقتر به قصهاش داشته باشیم.
شوخطبعی راوی
با وجود آنکه با مسئلهای جدی طرف هستیم، و موضوعی چالشبرانگیز هم هست، روایت شوخطبعانه است. باید توجه داشت که راوی قصه، چهارده سال بیشتر ندارد و انتظار هم نمیرود لحنی خشک و جدی داشته باشد یا ما را نصیحت کند و سخنان حکیمانه بگوید. اما این شوخطبعی کمی با آن افسرده بودن راوی در تضاد است. میتوان این برداشت را داشت که راوی همان دخترک نوجوان است که دلش میخواهد طبیعت نوجوانانهاش را حفظ کند اما به دلیلی نمیتواند این حس را بروز دهد و برای همین است که در خلوتش شوخی میکند.
«من ساعتی لازم دارم که هر وقت زمان بیدار شدن میرسد، یک لامپ 300 واتی را روشن کند. یا یک ساعت اینطوری میخواهم یا یک خروس.»
کتاب حرف بزن اثر لاری هالس اندرسون
جمعبندی نقد کتاب حرف بزن
در انتهای نقد کتاب «حرف بزن» باید به دو نکته مهم اشاره کنم؛ یک زمان انتشار کتاب. رمان در سال 1999 به چاپ رسیده، و انتخاب چنین موضوعی آن هم برای گروه سنی کودک و نوجوان، جسارت نویسنده را نشان میدهد. شاید بشود گفت لاری اندرسون یکی از پیشگامان در نوشتن رمانی با این موضوع حساس به شمار میرود.
نکته دیگر انتخاب اسم رمان است؛ که هم با آنچه در قصه میگذرد تضاد کلامی دارد و هم به طور غیرمستقیم به مخاطب این پیام را میدهد که باید در رابطه با چنین ماجراهایی با خانواده حرف بزند. رمان خوشخوان است و آن لحن شوخطبعانه هم به روان خوانده شدن کمک میکند. با این حال ممکن است اواسط کتاب کمی حوصلهتان سر برود. در انتها باید به ترجمه سلیس و خوب کتاب که ما را وسط داستان نگه نمیدارد و خواندن را برای مخاطب فارسیزبان ساده میکند، اشاره کرد.
کتاب | حرف بزن |
نویسنده | لاری هالس اندرسون |
مترجم | مریم عربی |
ناشر | پیدایش |