این رمان محمود دولتآبادی اولین بار حدود بیست سال پیش (سال 2004) به چاپ رسید. همان زمان یادداشتی در نقد کتاب آن مادیان سرخ یال در نشریه کلک منتشر شد. در اینجا آن نقد را بازنشر میکنیم.
داستان ام القیس
کتاب آن مادیان سرخ یال اثر محمود دولتآبادی داستان «ام القیس» است، شاعر عاشقانهسرای عرب که روزگاری به خونخواهی پدرش، شعر و عشق را بوسید و کنار گذاشت و تیغ به دست گرفت و به خون زد! پیرامون ام القیس حرفها و روایتها بسیار است. محمود دولتآبادی در این کتابش به ماجرای زندگی ام القیس میپردازد و شکاف بزرگ زندگی او (عشق و جنگ) را بررسی میکند. اما…
اما زبانی که دولتآبادی برای روایت کردن داستانش از آن استفاده میکند زبانی کلاسیک و قرن هفتمی است که ریتم و ضرباهنگی تند و لحنی شاعرانه دارد. زبانی که بیشتر از نثر داستانی، تنه به شعر (یا شبهشعر) میزند و سعی دارد در دل خود فضایی دراماتیک و حسی برای مخاطب بسازد. در واقع دولتآبادی «گرانیگاه» برگ برنده این اثرش را بر شاعرانگی زبان اثرش قرار داده و سعی داشته مخاطب را با این شاعرانگی زبان و فضای دراماتیک درگیر کند. اما باید دید تا چه حد این فضای شاعرانه و ریتم تندزبانی به این اثر او کمک میکند.
زبانی دیریاب برای داستان
زبان فاخر و قرن هفتمی این اثر و ضرباهنگ تند زبانی آن، فضایی سخت و دیریاب را برای مخاطب میسازد و مانند موانعی عمدی، مانع میشود که مخاطب به راحتی با جهان متنی (معنایی و ساختاری) داستان ارتباط بگیرد. زبان تند و آهنگین این رمان، قسمت زیادی از پتانسیل مخاطب را میگیرد. پتانسیلی که در واقع صرف روبنای اثر، عمق و درون آن شده است.
در واقع زبان سخت و روایت تند و منقطع اثر، روبنایی زیبا و دلپذیر میسازد که در عین حال دیریاب و سخت است و مخاطب بیشتر از آنکه با عمق اثر (مفهوم) درگیر شود و به آن راه پیدا کند، به روبنای اثر سرگرم میشود و انرژیاش برای آن مصرف میشود.
آنچه دولتآبادی در این رمان به نمایش میگذارد سیلابی از کلمات است که جملاتی آهنگین را میسازد؛ جملاتی که بار معنایی خود را به واسطه نزدیکی بسیار به شعر، برای مخاطب به راحتی آشکار نمیکند. داستان از زبان شخصی نامعلوم (راوی غیر شناسا) روایت میشود و در جاهایی خود ام القیس، در مقام راوی عمل میکند و یک «واگویه» را آغاز میکند که گاه طولانی و گاه کوتاه است.
چند راوی
به نظر میرسد که قسمتهایی از داستان نیز راویانی ناشناس دارد که در عین حال از خود متن آمدهاند. شاید حتی آن مادیان سرخ یال یعنی اسب ام القیس که از راویان داستان باشد. اما به علت تعدد روایت نمیتوان این رمان را چند صدایی، یا دارای چند پاره روایت دانست، «روایت» در این رمان همان روایت خطی معمول است که به یاری چند نفر (یا دو نفر) نقل میشود.
از این منظر هم باید گفت روایت این اثر ظاهری مدرن دارد، اما در واقع کلاسیک است. روایتی که به صورت خطی پیش میرود و صرفا راویانی متعدد عهدهدار آن میشوند. قسمت عمدهای از روند داستان را توضیح و توصیف تشکیل میدهد و «دیالوگ» در آن بسیار کم است. در واقع شاید بتوان این کتاب را یک رمان توصیفی دانست که بیشتر بر تکگویی و توصیف تکیه دارد. گفتوگو کمترین نقش را در این رمان دارد.
ام القیس در روند داستان با خود تکگوییهایی طولانی دارد و در این خلوت کردن با خود (گفتوگو با خود) به مکاشفه موقعیت و شرایطی که در آن قرار گرفته میپردازد؛ مکاشفهای که شر و بدی را به او نشان میدهد و میل وحشی او را برای انتقام و تداوم خونریزی تشدید میکند.
از شعر به شمشیر
در این رمان، ام القیس شاعری است که در عاشقانهسرایی مشهور خاص و عام است و آوازهاش میان عرب پیچیده است. اما بعد از قتل پدر، شعر و موسیقی و شراب را کنار میگذارد و مانند جنگاوران عرب، به قصد کشتن و سوختن و بردن، به سپاه دشمن میزند؛ حتی بعد از شکست دشمن باز هم تیغ را بر زمین نمیگذارد! خون و خشونت، به عنوان نقطه مقابل شعر و موسیقی عمل میکند و شاعر عشق را به ورطه طغیان و بیمهری میکشاند.
دولتآبادی در این اثر، تأکید زیادی بر جنبه طغیانگری و خشمگین این شاعر عرب میکند، و خشم و خروش او را نه به دلخواه بلکه از سر ناچاری و محصول نوعی جبر نشان میدهد. او دست آلوده به خون «ام القیس» را هنوز همان دست مهربان و زبان تندخو شده او را هنوز همان زبانی میداند که به صدای بلند، کلماتی از جنس عشق از آنجاری میشده.
شاید محمود دولتآبادی به واقع فرقی میان خشم و مهر، و شمشیر و شعر در زندگی ام القیس نمیگذارد و هر دو را (خشم و نفرت، شعر و عشق را) در او یکی و مکمل میداند. ام القیس همواره به یاد «زرقاآ» معشوق خود است و در لحظات دلتنگی و خشم خطاب به او که غایب است، درددل میکند. شخصیت زرقاآ همواره با اوست و در نظام فکری و تغییر و تحول احساسات او نقشی مهم و دائمی دارد. او معشوق غایبی است که همواره در طول داستان و در زندگی پر راز و نشیب قیس حضور دارد و تأثیر میگذارد.
آنچه در این داستان میبینیم ماجرایی عاشقانه است، حکایت عشقی که در خشونت و خون پیچیده میشود؛ خیر و شر، خوب و بد، شعر و شمشیر در کنار هم قرار میگیرند و فضایی «پارادوکسیکال» میسازند. قیس عاشقی است که در کنار انبوهی از عواطف و خلاقیت، ناگزیر است خشونت و مرگ و ناامیدی را هم به عنوان واقعیتی ناگزیر بپذیرد و با آن سرکند.
جمعبندی
کتاب آن مادیان سرخ یال را میتوان رمانی قلمداد کرد که نویسنده آن بیشتر دغدغه زبان و کارکردهای زبانی را داشته و سعی کرده زندگی یک شاعر عرب را با بیان و زبانی شعرگونه نقل کند. شاید بتوان این اثر را یک «رمان تجربی» قلمداد کرد؛ رمانی که نشان میدهد محمود دولتآبادی در سن 46 سالگی باز هم از تجربه کردن کلاسیک روگردان نیست.
یادداشتی از رضا قنبری