نوشتن داستانهایی که قرار است چند وجه و موضوع مختلف را در کنار هم و به یک اندازه روبهروی مخاطب بگذارند، کار سادهای نیست. رجوع به ماجرایی تاریخی، تعریف یک قصه عاشقانه و بیان نقد اجتماعی همان چیزی است که در رمان «خدمتکار مشیرالدوله» با آن مواجه میشوید.
ماجرا
داستان درباره پسر جوانی است به اسم سیاوش دشتبان که از کاشان به تهران آمده تا کار نمایشنامهنویسی را به طور جدیتری دنبال کند. دوست صمیمیاش، مرتضی، او را به دختر جوانی (ژاله مشیری) که کارش در حوزه نمایش است، معرفی میکند تا طرح نمایشنامهاش را با او در میان بگذارد و فعالیتش را شروع کند.
داستان «خدمتکار مشیرالدوله»
بگذارید پیش از پرداختن به خود داستان، اول نکتهای درباره معرفی این کتاب (طرح داستان) بگویم. قاعدتا وقتی قرار است موضوع یا طرح قصه نوشته شود، باید درباره آنچه کتاب در همان اوایل کار با ما در میان میگذارد حرف زد و قرار نیست اتفاقی که در میانه رمان شاهدش هستیم در این معرفی کلی، مطرح شود. مثلا درباره رمان پیرمرد و دریا میگوییم قصه درباره پیرمرد ماهیگیری است که برای مدتی طولانی (اگر اشتباه نکنم 84 روز) نتوانسته هیچ صیدی داشته باشد. اما وقتی درباره طرح داستان این کتاب جستوجو میکنیم، میبینیم ماجرایی که تا نیمه داستان حرفی ازش نیست، در همان معرفی سه چهار خطی آمده است.
ناشاد باش و معشوق؛ معرفی «عشق اول من»
روایت قصه
داستان که توسط راوی اول شخص روایت میشود، شروعی سریع دارد و خیلی زود ما را در دل قصه میبرد. به این معنی که در همان خطهای ابتدایی چند شخصیت اصلی داستان به ما معرفی میشود و همچنین اطلاعاتی درباره راوی پیش روی ما قرار میگیرد؛ با سیاوش دشتبان، مرتضی و خانم مشیری آشنا میشویم و تا حدودی هم نسبت این سه را با هم میفهمیم و همچنین متوجه میشویم راوی مردی سیوچند ساله است که تنها زندگی میکند، فارغالتحصیل رشته ادبیات نمایشی است، به جزئیات توجه خاصی دارد، اوضاع مالیاش چندان روبراه نیست و قرار است نمایشنامه بنویسد.
ارائه تمام این اطلاعات در قالب داستان و آن هم در دو سه صفحه -که کار سادهای نیست- باعث شده تا خیلی زود وارد ماجرا شویم. از این بابت کتاب «خدمتکار مشیرالدوله» شروع خوب، و شاید بتوان گفت توفانی دارد. پس از این صفحهها، راوی در دو فصل بعد (فصلها بسیار کوتاهاند) به معرفی بیشتر دو شخصیت خانم مشیری و مرتضی میپردازد؛ در فصل دوم کمی از آن شتاب اولیه فاصله میگیرد و اولین دیدار و جلسهاش با خانم مشیری در دفتر او را تعریف میکند و بعد هم در ملاقات با مرتضی، دوست صمیمیاش را بهتر میشناسیم. روند پیشبرد قصه سرعت معمولی و تقریبا خوبی دارد؛ کمکم دید ما نسبت به آدمها و ماجرا شکل میگیرد و رویدادها با فاصلههای مناسب نسبت به همدیگر روایت میشوند.
5 روایت از افسردگی؛ نقد «خیال کن رفتهام»
کاهش جذابیت قصه
دو نکته مهم باعث میشود که خوانش داستان روان و دلپذیر نباشد؛ نکته اول کمرنگ شدن کنش و فعالیت شخصیتهاست (ضمن اینکه در ادامه داستان و بعد از رد شدن از نیمی از کتاب، تنها یک شخصیت به قصه اضافه میشود). این سه نفر چندان فعالیتی ندارند و در نتیجه کار جلو رفتن داستان بیشتر از قبل به گردن گفتوگوها میافتد.
نکته دوم همان چیزی است که در ابتدای یادداشت به آن اشاره کردیم؛ میل راوی به پرداختن تاریخی و عاشقانه و نقد اجتماعی در کنار هم، آن تمرکز و انرژی اولیه را میکاهد. ضمن اینکه وجه انتقادی گاهی از داستان خارج میشود و به اصطلاح از قصه بیرون میزند. (برای نمونه میتوان به بخشی که درباره «برنامه نود» صحبت میشود اشاره کرد.)
در کنار این دو نکته، یک ویژگی خوب رمان «خدمتکار مشیرالدوله» ما را پای قصه نگه میدارد؛ وجود خرده داستانها. ماجراهایی که بین شخصیتهای مختلف این قصه است، روایت را جذاب کرده. از طرفی دیگر، چالش اصلی داستان (نوشتن نمایشنامه) کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد.
جمعبندی
به طورکلی میشود گفت رمان «خدمتکار مشیرالدوله» خوشخوان است؛ قصه پیش میرود و با پیچیدگی و یا ابهام طرف نمیشویم. و احتمالا بعد از خواندن آن، به قصههایی که پیشتر خواندهاید دقیق میشوید. در واقع تلنگری به ذهن مخاطب میزند تا در برخورد با داستانها و ماجراهای دیگر، از وجههای مختلف به آن نگاه کند. البته که جذابیت روایت قصه در میانه آن و با ساکن و بیتحرک شدن شخصیتها کاهش پیدا میکند.
کتاب | خدمتکار مشیرالدوله |
نویسنده | محسن هجری |
ناشر | علمی و فرهنگی |
فرید دانشفر