احتمالا همه شما که کتاب شازده کوچولو را خواندهاید آن جملههای ابتدای کتاب و آن تقدیمنامه کوتاه را هم دیدهاید: «تقدیم به لئون ورث وقتی که یک پسربچه بود.» شاید خیلی سرسری از این کلمهها رد شدهاید یا شاید هم مثل من برایتان این پرسش پیش آمده که «لئون ورث» چه کسی است؟ در این متن به طور مفصل درباره او توضیح داده شده و توصیفهایی از آنتوان دو سنت اگزوپری هم از زبان دوست صمیمیاش میخوانید. بنا نبود در «دانای کل» به حواشی کتابها بپردازیم اما دو دلیل مهم باعث شد سراغ چنین مطلبی برویم؛ اول به خاطر اهمیت ویژه و شهرت رمان شازده کوچولو و دوم به این دلیل که دوست صمیمی اگزوپری، خودش هم نویسنده بوده.
رابطه برادرانه اگزوپری و ورث
آنتوان دو سنت اگزوپری در یک جامعه خشک طبقاتی متولد شده بود، اغلب به غلط یک کمونیست قلمداد و از دایره توجه خارج میشد. ولی نگرش روشنفکرانه سنت اگزوپری به مسائل اجتماعی و سیاسی خیلی با نگرش ورث فرق میکرد. آنچه این دو را از نظر فکری به یکدیگر پیوند میداد تحمل شنیدن نظرات یکدیگر بود. «لئون ورث» 20 سال از سنت اگزوپری بزرگتر بود ولی کلود، پسر ورث، رابطه این دو مرد را رابطه برادرانهای مبتنی بر برابری توصیف میکرد نه یک نوع رابطه پدر-پسری. این تنها پارادوکس رابطه آنها نبود.
ورث 80 صفحه خاطره نوشت با عنوان Saint Exupery,tel que je I”ai connu («سنت اگزوپری، آنگونه که من شناختم») که در آن تکذیب کرد که تاثیری تعیینکننده روی دوستش داشته است. سنت اگزوپری هم در یک نامه به چاپرسیده گفت که هروقت آنها باهم مشاجره داشتهاند او با گفتن این که حق با ورث است موضوع را فیصله میداده. ورث نوشت :«منظورش این بود که ما به رغم اختلاف نظرهایمان همیشه از مشترکاتمان شروع میکردیم که سطحش خیلی بالاتر از اختلافاتمان بود.» آنها از نظر عاطفی هم خیلی به هم وابسته بودند و سنت اگزوپری جزو خانواده کوچک ورث شده بود.
لئون ورث و همسرش سوزان، در مشکلات زناشویی سنت اگزوپری سهیم میشدند و به او و همسرش، کونسوئلو، دلداری و تسلی میدادند. هروقت آنتوان ارتباطش با کونسوئلو قطع میشد (چون کونسوئلو عادت داشت بیخبر ناپدید شود) اول به خانواده ورث پناه میبرد. وقتی آنها در خیابان داساس نبودند، آنتوان معمولا روی میز اتاق پذیرایی برایشان پیغامهای پریشانی که پر از خطوط کجومعوج بود میگذاشت. کونسوئلو هم درباره غمگینی و تنهاییاش سر درددل را، بهخصوص با سوزان باز میکرد.
آغاز دوستی با اگزوپری
دوستی آنتوان و لئون از سال 1935 و با معرفی رسمی رنهدلانژ، سردبیر نشریه انترانسیژان، آغاز شد. میگویند وقتی به ورث پیشنهاد کردند که با سنت اگزوپری ملاقات کند پاسخ داد: کسلکننده خواهد بود.
ملاقات آنها به خاطر سفر قریبالوقوع اگزوپری به شوروی ترتیب داده شده بود، چون قبل از آن به ورث به خاطر حملاتی که به استالینیسم کرده بود اجازه ورود به شوروی را نداده بودند. بیش از 20 سال بود که ورث درگیر سیاستهای چپی نامتعارف بود و آنها در اوج تحقیقات سنت اگزوپری برای سیستمهای سیاسی جایگزین، با هم ملاقات کردند. ورث به خاطر ناهمخوان بودنش یک نمونه الهامبخش بود. او در پس دود پیپاش، یک شورشی ذاتی و مردی بود که به اندازه سنت اگزوپری تفکر خلاق داشت. درحالیکه سنت اگزوپری به دنبال راهی برای رهایی از سیطره تربیت سنتی، اجتماعی و مذهبی خود میگشت، ورث از کودکی آزاداندیش بود.
بعد از خدمت در ارتش، به دنبال ژورنالیسم رفت و با اوکتاو مربو، نویسنده و منتقد هنری آشنا شد که 28 سال از خودش بزرگتر بود. در سالهای قبل از جنگ جهانی اول، ورث خودش یک منتقد هنری تأثیرگذار شد و در سال 1913 نخستین رمانش را تحت عنوان خانه سفید که نیمه اتوبیوگرافی بود، با مقدمهای از مربو، به چاپ رساند. با اینکه بعد از آن هم کتابهای زیادی نوشت ولی به نظر میرسد که دوستی سنت اگزوپری با او بیشتر به خاطر سر باز زدن ورث از همسویی با قراردادهای جاافتاده ادبی، سیاسی و اجتماعی بوده باشد تا نویسندگیاش.
او در جنگ جهانی اول به عنوان یک سرباز پیاده نظام در خط مقدم جنگید، ولی وقتی از جنگ بازمیگشت یک صلحطلب دوآتشه شده بود. در سال 1919 در بحبوحه جشنهای میهنپرستارانه رسمی که به تکریم قهرمانیها و ازجانگذشتگیها میپرداختند، یک رمان تند ضد ارتش از تجربیات شخصی خودش با عنوان سرباز کلاول به چاپ رساند که کلی جنجال به راه انداخت.
در سال 1926 از هند و چین و فرانسه دیدار کرد و یک کتاب تلخ ضد استعمارگری نوشت. فردگراییاش او را از چپ متعارف و نیز از راست مرتجع دور میکرد. با اینکه برای روزنامههای کمونیست مینوشت و در سال 1930 نایب رئیس مجمع ضد فاشیست بود، ولی به خاطر انتقادهایی که از استالین کرد موجب ناراحتی حزب کمونیست گردید و بایکوت شد.
در سال 1935 تجربه شوروی، نخبگان ادب فرانسه را به خود جذب کرد، بهخصوص آندره ژید را که کتاب بازگشت از شورویاش و دنباله آن تجدید نظری در بازگشت از شوروی موجی از دلسردی نسبت به استالینیسم به وجود آورد. بااینحال، مبنای سیاسی نخستین تماسهای ورث و سنت اگزوپری خیلی زود جای خود را به میلی شدید برای گذراندن اوقات هرچه بیشتر با یکدیگر داد.
به همهچیز وفادار بود، غیر از شادمانی
ورث در مجموعه خاطرات کوتاهش، از روابط شخصی خود با سنت اگزوپری خیلی با احتیاط صحبت کرد ولی یک سری توصیفهای روشنگرانه هم از مردی که آن را «شخصیتی از دوران بالزاک» مینامید، ارائه داد. شاید هوشمندانهترین اظهارنظر او در مورد سنت اگزوپری، توصیفش از ناتوانی او در شاد بودن برای مدتی طولانی باشد. ورث نوشت: «سنت اگزوپری شفافترین و عصبیترین مردان بود.او یکدفعه وسط جاده دست از شاد بودن میکشید. به همهچیز وفادار بود، الا به شادمانی.»
ورث نوشت: «لحن صحبت کردنش همیشه مطمئن و کمی نرم بود و از جلوهگریهای افراطی پرهیز میکرد و هیچگاه این لحن را تغییر نداد؛ نه به این خاطر که مؤدب بود یا یاد گرفته بود که خود را کنترل کند، در واقع از بحثهایی که بر تنگنظری یا لجاجتهای کورکورانه بنا شده باشند، بیزار بود.»
تنها موضوعی که آنتوان و لئون درموردش هیچ اختلاف نظری نداشتند، علاقه مشترکشان به فیلسوف قرن هفده، بلز پاسکال بود. علاقهای که ورث میگفت به حد پرستش رسانده بودش. ورث میگوید: «به گمان ما هیچ نویسنده فرانسوی کلمات را با چنین قدرتی به کار نبرده بود. هرکلمه یک قطره خون بود. خود سنت اگزوپری وقتی همه ادبیات به نظرش بیمزه میرسید، برداشتهای متفاوت مضامین پاسکال را میخواند.»
لئون ورث میگوید سنت اگزوپری وقتی که میخواهد وارد جایگاه خلبان شود رفتار تقریبا مقدسی در پیش میگیرد. «حرکاتش مثل حرکات غول آرامی بود و با اداهای اغراقآمیزی وارد جایگاه خلبان میشد، گویی که میخواهد به مراقبه بپردازد.»
هرچند این حالتهای مراقبه هم نتوانست او را از بدترین تصادف زندگیاش، سقوط در گواتمالا در سال 1938 نجات دهد.
این متن بخشی از کتاب «زندگی و مرگ شازده کوچولو» نوشته پل وبستر به ترجمه هانیه سیف است. متن کامل آن در شماره 21 نشریه «هفت» در سال 1384 منتشر شد.