کتاب «سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد» دومین اثر حسین نوش آذر نویسنده ایرانی مقیم آلمان است. خود نوشآذر معتقد است که در این رمان، باورهای بیمسئولیتی ایرانیان را به چالش میکشد. این کتاب را نشر مروارید منتشر کرده است.
کتاب «سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد»
مردی در محله پیگال پاریس در اتاق یک مسافرخانه چشم باز میکند و متوجه میشود حافظهاش را از دست داده است. طبعا او تلاش میکند این خلأ را با ماجراهایی که خیال میکند در زندگیاش اتفاق افتاده، پر کند. ما تا آخرین لحظه نمیدانیم چه اتفاقی واقعا در زندگی او افتاده و چه وقایعی را تخیل کرده است. راوی داستان یک وکیل دعاوی است به نام «بنیعالمی» که از بیتصمیمی و سرگردانی رنج میبرد.
درونمایه داستان
درونمایه وجود چند نفر در یک نفر دستمایهی آثار زیادی در ادبیات بود و هست و خواهد بود اما پروراندن و به اصطلاحِ اهل فن درآوردن این درونمایه چیرهدستی و مهارت خاصی می خواهد که در این کتاب تا حدود زیادی در اختیار نویسنده است. به قول حسن محمودی، داستاننویس و روزنامهنگار، این رمان یک اثر خواندنی است و میتوان در تحلیل و بررسی آن حرفهای مختلفی زد. محمودی همچنین معتقد است رمان قابلیت تبدیل شدن به یک شاهکار را داشت اما در یک نقطه متوقف شده است.
واقعیتگریز بودن رمان
شاید نتوان یه این رمان برچسب پست مدرنیسم بزنیم اما کتاب «سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد» به شدت واقعیتگریز است. در این رمان مدام اتفاقهایی برای یوسف که در صدد کشف حقیقت و جستجوی خودش است، میافتد. این اتفاقها و حرفهایی که زده میشود، متناقضند و شما نمیدانید که کدام واقعی و قطعی است. همان طور که الهه دهنوی – مترجم- در جلسه نقد این کتاب گفته است تکرار این رویه در کتاب موجب تکثر معنا در داستان شده است. از طرف دیگر تمام اطلاعات داستان را خود نویسنده از طریق شخصیت راوی در اختیار خواننده قرار میدهد و ابهامی به جا نمیگذارد که از دید مشیت علایی میتواند ضعف داستان حساب شود.
حاشیه کتاب
شاید برایتان جالب باشد که بدانید حسین نوش آذر در رمان «سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد» از قصص قرآنی هم استفاده کرده است. اختلاف راوی داستان با برادرش یونس و مشکلاتی که با مادر و همسرش دارد، زمینههایی را برای طرح اساطیر مذهبی و عرفانی در داستان فراهم کرده است. این را هم اضافه کنم که نوش آذر یک روانپزشک است و این داستان کاملا روانکاوانه است.
بخشی از رمان سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد
«این تصویر احتمالا شبیه تصویر کودک لنگی بود که صدای پایش را روی کف آجری حیاط یک خانه قدیمی میشنیدم و با این حال هیچگونه تصوری از چهره و قد و قامتش نداشتم. در نظر من، این کودک بیچهره بود و اگر حتی چهره داشت، چهره او شبیه یک مشت گره کرده و گاهی شبیه یک سیبزمینی وارفته بود. یک بچه ناقصالخلقه، مثلا برادر، یا شاید حتی تنها برادر بنیعالمی که به او محبت داشتم و با این حال هرگز دل دیدن چشمهایش را نداشتم.»
کتاب | سایهاش دیگر زمین را سیاه نخواهد کرد |
نویسنده | حسین نوش آذر |
ناشر | مروارید |