کتاب چرا پدر تو رو نمیزنه راممد حدود دو سال پیش منتشر شد. این مجموعه که 5 داستان کوتاه دارد، اولین کتاب نویسندهاش، محمد رفیعی شیخ حسین است. در این یادداشت کوتاه نگاهی انداختیم به این مجموعه داستان که دغدغههای نویسنده را بازتاب میدهند؛ دغدغههایی که شاید برای مخاطب امروز ملموس نباشند.
مضمون داستانها
مجموعه داستان «چرا پدر تو رو نمیزنه راممد» در فضای روستا میگذرد و از مضمونهایی مثل ترس، خرافات و زنستیزی حرف میزند. هرچند به طور مشخص به مکان وقوع ماجرا اشاره نمیشود و این موضوع را هم براساس گفتوگوها و نوع بیان جملهها هم نمیتوان فهمید. این بی مکان بودن بیشتر زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که یک دغدغه جهانی و البته «موضوع روز» باشد. چیزی که در این قصهها نمیبینیم و یا دستکم به آن شکل «امروزی» پیدایش نمیَکنیم.
به طور مثال در داستان اول –که بهترین داستان مجموعه است- دخترکِ ماجرا روی یک سنت قدیمی (ممنوع بودن صدا زدن کوه توسط یک دختر) پا میگذارد و اهالی دهکده پیشانیاش را داغ میکنند تا بلا از آنها دور شود. اگر سنت و یا ماجرایی دیگر در این داستان مطرح میشد، هم موضوع برای مخاطب ملموستر بود و هم دغدغه حال حاضر مطرح میشد.
شاید نتوان به عنوان یک مشکل به این موضوع نگاه کرد، اما نکتهای است که میتوانست کیفیت داستان را یک پله بالاتر ببرد. این انتخاب باعث شده تا خواننده، موضوع را قدیمی، و یا دستکم دور از فضای شهری و شرایط امروز جامعه ببیند و بحث زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، تا حدودی زیر سایه آن قرار بگیرد.
رد قلم جلال آل احمد
نثر کتاب «چرا پدر تو رو نمیزنه راممد»، من را یاد شکل نوشتن و قلم جلال آل احمد میاندازد، اما از نوع پرداخته نشده. جملههای بریده، وقتی پراکندگی داشته باشند، به انسجام اثر ضربه میزند و مخاطب را در ابهام میگذارد. به هر حال به نظر میرسد نویسنده از جلال آل احمد تاثیر گرفته؛ دستکم متن داستانها اینطور نشان میدهد.
عنصر مهم دیگر داستانها، گفتگو است که بعضی مواقع بار فضاسازی اثر را هم روی دوش میکشد. ضمن اینکه درباره مکان داستان باید به نکته دیگری هم توجه کنیم؛ وقتی محل وقوع ماجرا روستا است، باید از ویژگیهای این موقعیت استفاده شود و اصلا برای ما مشخص شود که این قصه در شهر نمیتوانست اتفاق بیفتد، یا دستکم اینکه در روایت کردن یک داستان از عناصر مختلف روستا بهره برد. نکتهای که حضورش در این مجموعه کمرنگ است.
تلخی قصهها
ویژگی مهم دیگر مجموعه داستان «چرا پدر تو رو نمیزنه راممد»، تلخ بودن قصههاست. ماجراها و حتی آدمها مدام با درد و رنج گره خوردهاند و این موضوع در تمامی داستانها به وضوح و به میزان بالایی مشاهده میشود. به این مساله میتوان نگاههای متفاوتی داشت؛ محمد رفیعی شیخ حسین، نویسنده کتاب در اینباره گفته است:
«اگر داستانها به تلخی میروند به خاطر این است که وقتی داستانی را شروع میکنم، بعد از چند جمله دیگر کار از دست من در میرود و شخصیتها خودشان شروع به کنش و واکنش میکنند و من فقط نگاهشان میکنم و مینویسم… نه که این تلخی به شکل گفتمان ثابتی نیست و نمیتوان به عنوان یک قاعده آن را در نظر گرفت؛ چیزی که هست این است مشکلات در دهکدهها روز به روز افزایش پیدا میکنند که ما شاهد مهاجرت روزافزون به شهرها هستیم.»
محمد رفیعی شیخ حسین
بهروزرسانی: دو نکته را باید درباره این متن اضافه کنم؛ اول اینکه متن بسیار کوتاه است و باید کمی مفصلتر درباره داستانها حرف میزدم. نکته دوم اینکه من گمان میکردم در دنیای امروز از برخی مسائل قدیمی عبور کردهایم؛ متاسفانه پس از شنیدن خبرهایی تلخ در دو سه سال اخیر در خصوص برخوردهای متعصبانه با خانمها، من را به این نتیجه رساند که ایرادی که به سوژه داستان گرفتهام شاید سختگیرانه بوده. پس شنیدن و خواندن قصههایی از این دست چندان هم بد نیست. هرچند هنوز باورم این است که داستان میتوانست ایدهای تازهتر داشته باشد.