درباره داستانهای مینیمالیستی حرف زدیم و پیشنهاد کردیم بروید بیشتر دربارهاش بخوانید و بیشتر از طعم این سبک شیرین و دوستداشتنی بچشید. بد نیست یک مجموعه در همین سبک را معرفی کنیم. در اینجا از کتاب «جیغ اساسا کارساز است» اثر دیو اگرز برایتان میگوییم.
داستانهای مینیاتوری
قبل از اینکه بخواهم درباره محتوای کتاب «جیغ اساسا کارساز است» حرفی بزنم، باید به حجم این کتاب و همچنین کتابهای مشابه اشاره کنم تا اگر به کتابفروشی رفتید، شوکه نشوید! مجموعه داستانهای مینیمال به طور معمول در قطع جیبی و پالتویی منتشر میشوند و به دلیل اینکه حجم خود داستانها هم بسیار بسیار کم است، در نتیجه حتی اگر بیست داستان هم داشته باشد، کتاب به طور تقریبی چهل صفحه خواهد داشت؛ حالا کتابی با این مشخصات را در ذهنتان تصور کنید تا به خوبی متوجه شوید قرار است با چه کتابی روبرو شوید. کتابی کوچک و نازک.
حالا که قرار است تشویقتان کنیم به خواندن چنین کتابهایی، بگذارید یکی دیگر از خوبیهایش را هم بگویم؛ هزینه کم! در این اوضاع که همهچیز گران شده، شما میتوانید با صرف هزینهای کم، یک مجموعه داستانک داشته باشید. البته خب زمان خواندنش هم به همین میزان کوتاه است! ولی میتوانید گوشه کتابخانه داشته باشیدش تا گاهی سراغش بروید و دوبارهخوانی کنید، آن هم در پنج دقیقه!
داستانهای مینیاتوری دیو اگرز
مجموعه داستان «جیغ اساسا کارساز است» نوشته دیو اگرز است؛ همان نویسندهای که رمان معروف «زیتون» را نوشته است. اگرز قصهگوست و این ویژگی را حتی در همین مجموعه که باید با داستانهای خیلی کوتاه سر و کار داشته باشیم مشخص است. از طرفی هم ایگرز دستش به کم نمیرود، حتی در داستان مینیاتوری. ویژگی دیگر داستانها داشتن موقعیتهای طنزآلود و یا لحن شوخطبعانه آدمهای داستان است. ایگرز به خوبی از پس ساخت چنین موقعیت و لحنی برآمده و همین موضوع باعث شده تا ارتباط بهتری با مخاطب برقرار کند.
داستان کوتاه کوتاه
از طرفی هم داستانها بسیار نزدیک به یک اتفاق واقعی و خاطره هستند. اینکه داستانی بتواند چنین حسی به خواننده منتقل کند و در عین حال «داستان» بودن خودش را هم حفظ کند، کار سادهای نیست. برگردان این کتاب بر عهده پژمان طهرانیان بوده که آنقدر روان و خوب کارش را انجام داده که به هیچوجه حضورش را حس نمیکنید. این بخش را هیچوقت دستکم نگیرید؛ مترجم میتواند نظر شما را نسبت به یک نویسنده و یک کتاب کاملا عوض کند.
بخشی از کتاب «جیغ اساسا کارساز است»
«…و همین که زنت داستانش را تمام میکند و تو میخواهی داستان خودت را شروع کنی، همین که دهانت رسما باز میشود و اولین کلمه رویش نقش میبندد، متوجه میشوی که امروز در بسکتبال واقعا برادرت را نبردهای؛ مدتی از او جلو افتادهای اما آخر سر باختی. و این که با خودت فکر کردی چه عالی میشود برای زنت تعریف کنی که برادرت را بردهای، مال همان مدتی بوده که از او جلو افتاده بودی.»