کتاب «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست» اولین کتاب میراندا جولای است که مورد توجه منتقدان هم قرار گرفت و حتی موفق شد جایزه داستان کوتاه «فرانک اوکانر» را برایش به همراه داشته باشد. عنوان اصلی کتاب «No one belongs here more than you» است. در اینجا نگاهی داریم به این مجموعه داستان.
روایت و پیرنگ داستان
تقریبا تمامی داستانها راوی اول شخص دارند؛ روایتی که به نویسنده اجازه میدهد سریع با خواننده ارتباط برقرار کند و با خیال راحت از فکر و خیالهایش حرف بزند و ماجراهای شخصیاش را تعریف کند. درباره پیرنگ (تم) داستانها میشود گفت که همهشان حول محور تنهایی آدمها میچرخند.
هرچند با قصههایی متفاوت از هم با آدمهای مختلفی سر و کار داریم –که از نقطه قوتهای این مجموعه حساب میشود- اما در هرکدامشان یک جمله، یک برخورد و رفتار به «تنهایی» میرسد یا دستکم به آن اشاره دارد؛ از دختری که درباره همسایهاش خیالپردازی میکند و با وجود آنکه دوستپسری هم دارد، اما در خیالاتش مرد همسایه را عاشق خودش میبیند و درباره او رویا میّبافد، طوری که با تعریف این خیالبافیها به خواب میرود؛ در واقع این صحنهچینی نویسنده به آن خاطر بوده که بگوید دخترک قصه تا چه اندازه غرق در رویاهای خودش شده است.
تنهایی از نگاه میراندا جولای
یا در قصهای دیگر، باز هم دخترکی که در رابطه با کسی دیگر است، کماکان حس تنهایی دارد و تصویرهای دیگری با خودش مرور میکند یا نگاهش به سمت آدمهای توی خیابان –بی توجه به موقعیت آن افراد- است. «از شیشه بسیار تمیز ماشین به پسره خیره شدم و فکر کردم: باید الآن با او میبودم». جملههایی که مفهوم تنهایی را به صورتتان پرت میکند، نظیر این بخش: «همیشه فکر میکردم با خوانندهای حرفهای دوست خواهم شد. یک خواننده جاز….» یا اینیکی «انگار دارید به خاطر تنهایی هر روزهتان روی این سیاره، از بالش انتقام میگیرید.»؛ تا دلتان بخواهد از این دست صحنهها و جملهها در کتاب پیدا میشود.
تصور کنید زوجی را که برای بازی به عنوان هنرور (سیاهی لشکر) در فیلمی هیجانزده میشوند و در تمامی لحظههای آن مدت کوتاه بهترین اوقات خودشان را سپری میکنند اما به محض آنکه نمایش تمام میشود، گویی نقش آنها به عنوان یک زوج خوشبخت و شاد نیز تمام میشود و بعد هم به سادگی از هم جدا میشوند. قصهها مدام به ما میگویند که آدمها تنها هستند و برقراری رابطه و یا پیدا کردن کسی که آدم واقعا دوستش داشته باشد بسیار سخت است. نویسنده در بخشی از کتاب، این حرف را بسیار زیبا با چاشنی طنز میگوید؛ در انتهای این یادداشت میگذارمش. اما قبل از آن برویم سراغ یکی دو نکته دیگر.
شوخی و خیالبافی
این قصهها به جز تنهایی، دو کلمه کلیدی دیگر هم دارند: «شوخی» و «خیالبافی». بی شک یکی از عناصری که باعث شده نظر داوران و مخاطبان را نسبت به این اثر و قصههایش جلب کند، همین خوشمزگیهایی است که نویسنده در جای جای کتاب داشته و به وقتش از آن استفاده میکند. همین موضوع باعث شده تا آن «پرت کردن تنهایی توی صورت شما» که عرض کردم، چندان برایتان تلخ و ناراحتکننده نباشد.
حرفها و روایت قصه لحنی شوخ و شنگ دارد (برای توصیف حال داستانها عبارت بهتری پیدا نکردم!) و اجازه نمیدهد برای لحظهای هم که شده از خواندن کتاب احساس خستگی یا بیحوصلگی کنید. برخی از نویسندهها سعی دارند شوخی را به قصهشان «اضافه» کنند اما درباره میراندا جولای قضیه فرق میکند؛ لحن و شوخی در دل ماجرا هستند و البته در جای درستی هم قرار دارند، این است که برای ما طبیعی جلوه میکند و توی ذوق نمیزند. آن بخشی که گفتم انتهای این یادداشت میآورم، مهر تاییدی است بر حرفم.
و البته «خیالبافی» هم سهم ویژهای در این میان دارد. بازیگوش بودن نویسنده (میراندا جولای) و اجرا کردن ایدههایی گاه عجیب در موقعیتی رئال، باعث شده تا داستانها با وجود داشتن پیرنگ (تم) مشترک و حتی حرف مشترک، شبیه به هم نباشند. ویژگیای که در بسیاری از مجموعهها شاهدش نیستیم و قصهها در یک کتاب دو سه بار تکرار میشوند.
نداشتن گره در داستانها
من عادت دارم بعد از خواندن کتاب، دنبال مطلبی درباره کتاب در وبسایتها باشم. در یکی از این صفحهها درباره کتاب «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست» نوشته شده بود که نویسنده اتفاقهای روزمره را که هیچ چیز تازهای ندارند به شکلی متفاوت نوشته. به گمان من اصلا اینطور نیست و نویسنده همانطور که پیشتر گفتم، از رابطه و تنهایی حرف میزند و اتفاقا ماجرای روزمرهای در کار نیست. اما شاید نقطه ضعف داستانها، نداشتن گره (نه صرفا گره داستانی) و تقابل نداشتن تضادها باشد. قصهها چهرهای زنانه دارند و این به خاطر شخصیتهای اصلی داستانهاست که چند جمله ازشان را در اوایل این یادداشت آوردم.
کتاب از آن دست آثاری نیست که دلم بخواهد یک بار دیگر سراغش بروم، اما یک بار خواندنش دلنشین است و پیشنهادش میکنم؛ بهویژه به خاطر همان طنز و لحن شوخی که در بعضی قسمتها به کار برده شده. در آخر، قسمتی که به دلم نشست و دوستش داشتم و قولش را دادم، ضمیمه این یادداشت میکنم.
بخشی از کتاب «هیچکس مثل تو مال اینجا نیست»
«زیر عنوان کتاب نوشته شده بود: زنده نگه داشتن عشق و دوستی در روابط متعهد و پایدار. من داشتم لغتبهلغت روی کتاب کار میکردم. تا آنموقع بحث زنده نگه داشتن را خوانده بودم و تازه داشتم وارد بحث روابط متعهد و پایدار میشدم. از این نگران بودم که وقتی به بحث روابط متعهد و پایدار برسم راههای زنده نگه داشتن را فراموش کرده باشم.»
نویسنده | میراندا جولای |
مترجم | فرزانه سالمی |
ناشر | چشمه |
فرید دانشفر