سلینجر برای انتشار کتاب ناطور دشت دردسرهای زیادی کشید؛ ناشرهایی که سراغشان رفت هر کدام به دلیلی اثر را رد کردند و سلینجر تقریبا ناامید شده بود. تا اینکه رمان به طوری اتفاقی به دست ناشری به نام «لیتل براون» میافتد و مدیر مجموعه میگوید حاضر است بی حرف پس و پیش داستان را چاپ کند. سلینجر خوشحال از این خبر، پیش ناشر میرود.
همهچیز درست است غیر از یک موضوع به ظاهر کم اهمیت؛ ناشر که طبیعتا دنبال فروش بیشتر کتاب است، طراحی تصویر جلد را به شخصی به نام جیمز آواتی میسپارد که در آن زمان طرح جلد آثار مختلفی را کار کرده و در بعضی از آن کتابها تصویرهایی با جذابیت بصری -و جنسی- ساخته است؛ البته درباره این کتاب از آن شگرد استفاده نمیشود و تصویری معمولی به حساب میآید، دستکم از نگاه ما.
تصویر هولدن کالفیلد روی کتاب
در طرحی که جیمز آواتی کشیده و به تایید ناشر رسیده، شخصیت اصلی رمان، یعنی هولدن کالفیلد با چمدانی در دست و از نیمرخ پیداست. بله، از نگاه ما هیچ چیز عجیب و اشتباهی در کار نیست، اما از نگاه نویسنده سختگیر ما، خود تصویر ایراد دارد؛ در واقع سلینجر نمیخواهد هیچ تصویری از شخصیت اصلی قصه طراحی یا دیده شود. اینجاست که آقای نویسنده با ناشر به مشکل میخورد. اگر قسمت دوم پادکست دانای کل را شنیده باشید، میدانید که سلینجر چقدر روی داستانش حساس است و حاضر نیست یک ویرگول از داستان را بردارد یا جابهجا کند؛ حتی اگر موضوع چاپ شدن داستانش در مجله نیویورکر باشد.
ایده سلینجر برای طرح جلد
سلینجر دلش میخواست طرح به این شکل باشد: شخصیت اصلی، یعنی هولدن کالفیلد از پشت دیده شود، در حالی که مشغول تماشای دستگاه چرخ و فلک است. منظور از چرخوفلک هم آن دستگاه بزرگی است که تعدادی اسب مکانیکی و ثابت دارد که بچهها روی آنها سوار میشوند و دستگاه شروع به چرخیدن میکند. سلینجر میخواست هولدن را روی نیمکت پارک در حال تماشای این دستگاه و بچهها نشان بدهد.
جیمز آواتی خودش تعریف میکند که وقتی با سلینجر تنها شده، به او گفته که تو دنبال چه چیزی هستی و از او پرسیده که بالاخره آیا میخواهد داستانش منتشر شود یا نه. با این حرفها قصد داشت سلینجر را راضی کند که بر سر یک چنین چیزی کار را خراب نکند و بگذارد این همکاری به نتیجه برسد. موفق هم میشود. آقای نویسنده قبول میکند.
تغییر طرح جلد
اما سلینجر سرسختتر و لجبازتر از این حرفها بود. پس از اینکه کتاب با استقبال فوقالعاده مخاطبها روبهرو شد، و درست پس از 27 بار تجدید چاپ، طرح جلد کتاب را تغییر داد. طرح تازه، همان چیزی است که میخواست؛ طرحی از مایکل میچل، که قطعا یکی از زیباترین تصویر جلدهایی است که دیدهاید.
ماجرای نوشته و چاپ شدن کتاب ناطور دشت را میتوانید در قسمت دوم پادکست دانای کل بشنوید.