مجموعه داستان «بی باد، بی پارو» نوشته فریبا وفی در عین اینکه سوژههایش مسائل مختلف و متفاوتی هستند، اما به خاطر وجود برخی دغدغههای مشترک شخصیتها و پدیدهای نظیر مهاجرت، نزدیک به هم هستند. در این مطلب از سایت دانای کل میخواهیم به نقد کتاب «بی باد، بی پارو» بپردازیم.
شاید اولین ویژگی مهمی که در برخورد با کتاب «بی باد، بی پارو» به ذهن میرسد، «زنانگی» داستانها باشد؛ بیشتر شخصیتهای این مجموعه را خانمها تشکیل میدهند. از طرف دیگر، با داستانهایی پر حادثه و ماجرامحور روبهرو نیستیم؛ نویسنده ما را به دل شخصیتها میبرد و با درونیات آنها آشنامان میکند.
مکان داستان
در واقع با نوع نگاه و دیدگاههای مختلف سر و کار داریم و البته با رابطه بین آدمها. از ویژگیهای مثبت این مجموعه، ساختن فضا و تاثیر آن بر خود داستان و برداشت خواننده است. برای مثال در داستانی که عنوان مجموعه (بی باد، بی پارو) از آن گرفته شده، چند دوست قدیمی (که یکیشان تازگی از فرنگ برگشته) قرار میگذارند در یک حمام عمومی همدیگر را ببینند؛ مکانی که به غیر از آن کارکرد اصلی، مفاهیمی نظیر صمیمیت و حرف زدن درباره آدمها را به ذهن متبادر میکند. این مفهومها در داستان کارکرد دارند و به دریافت و درک مخاطب کمک میکنند.
در پایانبندی داستان هم از این فضا استفاده کرده تا فضای ذهنی شخصیت اصلی و رخوت را نشان بدهد. همانطور که گفتم، مهاجرت و بحث «ماندن یا رفتن» نقش پررنگی در این قصهها دارد.
در داستان ابتدایی مجموعه هم که به شعر معروف «به کجا چنین شتابان» شفیعی کدکنی اشاره دارد، کسی که از کشور رفته، زمانی میخواسته دنیا را عوض کند اما بعد از گذشت سالها حالا به این نتیجه رسیده که «خوب شد دنیا به حرف ما گوش نکرد و الا خرابش میکردیم، خرابتر از اینی که هست».
گفتوگو در کتاب «بی باد، بی پارو»
فریبا وفی به غیر از آن شعر معروف، نشانههای دیگری هم به ما میدهد تا بهتر متوجه حرفش شویم؛ نشانههایی نظیر دختری نوجوان و اهل ادبیات که در زندان است، همان دیالوگ درباره تغییر دادن دنیا و در آخر هم اشکهایی که روی گونههای یک مرد جاری میشود. از دیگر نکتههای مثبت این مجموعه، بهره بردن بهجا از عنصر گفتگو است. برای نقد کتاب باید به عنصر گفتگو هم اشاره کنیم.
میزان گفتگوها در هر داستان فرق میکند. شاید به نظر بدیهی بیاید، اما وقتی با داستانهایی که به درونیات میپردازد و با فکر و ذهن سر و کار دارد، روبرو باشیم متوجه میشویم که کنترل داشتن روی کلام شخصیتها نیاز به دقت بالایی دارد؛ به راحتی میتواند از دست نویسنده در برود و به جای توصیف حالتها و موقعیت و فضاسازی، کار را با دیالوگ جلو ببرد.
داستان «هتل مشهد»
همانطور که گفتم، قصهها هماهنگی درونی با هم دارند؛ شاید تنها داستانی که کمی از سایر کارها جدا افتاده و مضمونش نزدیک به بقیه کارها نیست، داستان «هتل مشهد» باشد که بیشتر به فیلمهای اصغر فرهادی شبیه است. ماجرای زنی که به همسرش شک میکند و به مشهد میرود تا بفهمد سوءظنش درست است یا نه. داستانی که کمی مبهم است و به قوت سایر داستانها نیست.
در ظاهر شاهد خیانت مرد نیستیم اما شخصیت زن ماجرا همانطور که میگوید، نه به شوهرش اعتماد دارد و نه به زندگیاش. زنی که مدام فکر و خیال میکند، متوهم میشود («صدا توی کلهام بود» ص۱۱۳) و هنگامی که همسرش میخواهد در آغوشش بگیرد، به سردی با او برخورد میکند.
این در حالی است که ما شخصیت مرد را هم از نگاه راوی (زن) میشناسیم. به نظر قرار است با یک داستان فمینیستی طرف باشیم، اما این قصه به جای تمرکز روی شخصیت زن، به بد بودن مرد میپردازد. زن این قصه نه تنها کنشگر نیست، که درمانده و مستاصل است؛ چند صد کیلومتر راه را طی میکند، اما کار خاصی نمیکند و به طور مشخص هم به نتیجهای نمیرسد.
جمعبندی کتاب «بی باد، بی پارو»
در جمعبندی نقد این اثر باید بگویم که در کتاب «بی باد، بی پارو» اثر فریبا وفی با یکی از نمونههای خوب داستان کوتاه ایرانی طرف هستیم. خواندنش را به شدت توصیه میکنم. مطالعه این کتاب باعث میشود خیال کنید نوشتن چقدر ساده است و چه راحت میتوان از روزمرگیها و حرفهای معمولی یک داستان ساخت. اما وقتی بخواهید بنویسید، تازه درمییابید به این شکل نوشتن به مراتب سختتر از نوشتن یک ماجرای تخیلی است.
کتاب | بی باد بی پارو |
نویسنده | فریبا وفی |
ناشر | چشمه |