رمانی که پیشتر در نشر عصر داستان منتشر شده بود، با تصویر جلدی دیگری و در چاپی تازه از طرف نشر علمی و فرهنگی به منتشر شد. نویسندهای که بیشتر با کارهای پژوهشی و تحقیقاتی شناخته میشود دست به خلق داستانی زده است که در زمان انتشار نظر برخیها را جلب کرد. به طور مختصر به نقد کتاب کلاه جادویی و مجسمه مسی نوشته محمد حنیف میپردازیم.
قصه کلاه جادویی و مجسمه مسی
داستانی که وجههای مختلفی دارد و پرداختن به آن و نوشتن از آن چندان ساده نیست؛ دلیلش هم پیچیدگی و سرراست نبودن روایتگری است. قصه درباره مردی است که برای رسیدگی به وضعیت یک شهر کوچک و مبارزه با فسادی که در آنجاست، به همراه دوستش راهی آن شهر میشود. اما ماجرا برای این دو به گونهای دیگر پیش میرود و شخصیت اصلی قصه (سپنتا) درگیر قضیهای میشود که فکرش را هم نمیکرد.
روایت غیرخطی
روایت داستان در کتاب «کلاه جادویی و مجسمه مسی» خطی نیست و به شیوه نوین (مدرن) و با بازگشتها و شکست زمانی همراه است. ضمن اینکه شخصیت اصلی تنها راوی داستان نیست. از طرفی با توجه به حجم داستان، با شخصیتهای زیادی روبرو نیستیم. در شروع داستان به نظر میرسد با روایتی واقعگرا طرف هستیم، اما در ادامه میبینیم که فضای کار متفاوت میشود و با رئالیسم جادویی طرف هستیم.
نقد کتاب «جایی به نام تاماساکو» نوشته فلامک جنیدی
البته راوی با زیرکی و با اشارهای ظریف در همان ابتدای داستان و همان دو سه خط اول، به ما میگوید که قرار نیست این یک داستان رئال باشد؛ اما این اشاره قدری ظریف است و احتمال دارد خواننده متوجه آن نشود:
«گفتم: خستوان، هشدار ندادم که اون حس لعنتی داره میآد؟»
کتاب «کلاه جادویی و مجسمه مسی» – محمد حنیف
در نتیجه، روایت واقعگرایانه به مرور کنار میرود و سایه رئالیسم جادویی سنگین میشود.
شروع داستان غافلگیرکننده است، البته نه به معنی مثبت آن؛ از این نظر که ما ناگهان در جریان ماجرایی قرار میگیریم که هیچ چیزی ازش نمیدانیم. راوی داستان نه تنها مقدمهای پیش روی ما نمیگذارد، که طوری روایتش را آغاز میکند که گویی نقطه شروعش را از نیمه ماجرا گذاشته. این غافلگیری تا چند صفحه همراه مخاطب است و در خطهای بعدی مدام در پی کشف قصه و پاسخ دادن به سوالهایش برمیآید.
البته در ادامه روایت تمیز و بدون ابهامی را شاهد هستیم و دیگر خبری از این ابهام و سردرگمی ابتدایی نیست. بازگشت به گذشته و آمدن به زمان حال (غیر از یک یا دو بار) در نقطههای مناسبی انجام میشود و قصه و زمان از دست خواننده درنمیرود.
قصهای سیاسی
قصهای که روایت میشود، قصهای سیاسی است. هرچند زمان و مکان به درستی مشخص نیست، اما حدود آن پیداست؛ دوره زمانی اوایل دهه چهل تا پیش از 57 و مکان وقوع ماجرا هم غرب کشور است. هرچند، راوی سعی دارد با گذاشتن نشانههایی به ما بگوید که این قصه محدود به زمان و مکان نیست (برای مثال، شهری با پانصد هزار نفر جمعیت را شهر کوچکی محسوب میکند.)
به همین خاطر است که به طور مشخص درباره زمان و مکان صحبت نمیکند. چرا که میخواهد حرف از مفاهیمی همچون عدالت بزند که حرفی جهانی است؛ البته این حربه چندان کارگر نمیافتد و آن وجه «جهانی بودن» در این قصه کمرنگ به نظر میرسد و داستان بیشتر «ایرانی» است؛ با توجه به خود قصه، روایتی شبیه به داستانهای کهن (داستان در داستان) و استفاده از عناصر کهن ایرانی.
نگاهی به کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی»
از طرفی دیگر، این داستان وجهی عاشقانه هم دارد و یک قصه فرعی در کنار ماجرای اصلی روایت میشود؛ راوی کنترل خوبی روی این خط داستانی دارد و در لحظههای درستی از روایتِ قصه اصلیاش به این ماجرا برمیگردد و در هر بازگشتی بخشی از آن را تعریف میکند.
کتاب «کلاه جادویی و مجسمه مسی» حرفها و وجههای گوناگونی دارد و روایتی رمزگونه، تودرتو و پیچیده پیش روی ما میگذارد. البته که با این وجود، قصه خوب پیش میرود و با پایانی غافلگیرکننده همراه میشود.
کتاب | کلاه جادویی و مجسمه مسی |
نویسنده | محمد حنیف |
ناشر | علمی و فرهنگی |